/*به محض این که حس می کنم دیگر نیازی به من توی جلسه نیست ،
بی فایده است.هیچ خبری از تو نیست.آدرس سایت ات را تایپ می
ناامیدانه رو می کنم به نرگس و می پرسم: ” من نبودم
صدای مهشید مرا به خودش می آورد که می
پاییز ، همیشه یک “باران” جدید برایم
این روزها خانه ای برایمان نیست..
اما خوب ، تو هستی…
عجیب این روزها دلم هوای قدم زدن توی ونک و ولیعصر را کرده است.از آن
…دلهره دارم…
جایی برای خالی شدن و کسی برای حرف زدن نیست.
باید تحمل کرد…
همه چیز درست می شود…
همه چیز.
تو قول داده ای.
و من روی قول های تو همیشه حساب می کنم.

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    [ بدون نام ] *** شما خیلی زیبا می نویسین. من همیشه می‌ایم و نوشته‌های شما را می‌خوانم. دستم درد نکند. کار خوبی می‌کنم. من هم یک وبلاگ دارم. باز هم دستم درد نکند. اگه یه وقت وقت کردین وبلاگ منو باز کنین و بخونین. ***
    نسلی دیگر *** 🙂 ***
    [ بدون نام ] *** 🙂 ***
    محمد *** سلامخیلی کدها توی نوشته ات بود که مرا ببرد به جایی که درست در اعماق دل آدم جایی نزدیک پرده دیافراگم حس می شود «می دانم که حتماْ این تجربه را داشته ای می گویم» اما فقط یکی از این کدها؛ کافی است تا زیر و رویم کندُ وزرا؛ ولیعصر؛ میل باکس؛ باران؛ پاییز؛ دلهره … آه که چه بر سر من آوردی؛ چه بر سر من آمددلم بر تو می لرزد چنانچه بارها بر رحشه قلمتآه که تونیستی؛ آه که تو نمی آیی….دلم به اندازه یک جهان تنگ استکجایی پریوش؟ ***
    نازی *** خوشحالم که دوباره پیدات کردم . بعد از این همه سال ! اگه از اینکه پیدا شدی ‌؛ ناراحتی بگو تا لینکت رو بردارم .در هر حال همیشه ار خوندن نوشته هات لذت می برم . ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *