پ.ن.۱…….( راستی اگه بخوام اول صفحه بنویسم…دیگه نمی شه بگم پ.ن..پای نوشت؟؟..این جوری باید گفت س.ن…یعنی سرنوشت!!..مگر این که نوشته ی من به حالت آفتاب و مهتاب پاهاش بالا باشه که اونوقت سرش بشه پاش!..خب.فراموش کنیم.سرنوشت..پا نوشت یا هر چیزه دیگه…مهم اینه که نوشتنییه…و من از چیزهایی که نوشتنی هستند..خوشم میاد)..بله..داشتم می گفتم
که پ.ن۱ داره از این وبلاگ خوشم میاد.
پ.ن.۲. امروز..تنها روز.. اولین روز و آخرین روز تعطیلی من است.و من از صبح مشغول برنامه ریزی هستم و هنوز در خانه ام.و این خاصیت آدم هاست..که نیمی از عمرشان را در برنامه ریزی به سر می برند و نیمی دیگر را در حال مرور برنامه ها..و نیمه ی دیگری در کار نیست.” فردا چی کاره ای؟” ” بستگی به هوا داره..اگه آفتابی باشه..می رم به کارام می رسم.اما اگه ابر باشه..می مونم توی خونه و نقاشی می زنم و گیتار می کشم و فیلم گوش می دم و موزیک می بینم!!”…و این گونه ای متفاوت از آفتاب پرست است..با این تفاوت که “ابر و باران پرست ” است.اگر از اصل حالم بپرسی…خوبم اما به قول آقای فیلسوف..”وقتی بدم..بهترم!”.خودم برای خودم این روزها عجیب شده ام.مثل دیروز که هوس کرده بودم به قول دوستان “کلاس بگذارم”..آن هم نه کلاس کنکور و کارشناسی..که کلاس دکترا و پروفسورا!!!…راستش را بخواهی بدم نمی آید گاهی کلاس های اساسی بگذارم و آن قدر باد کنم که نوک کفش هایم را هم نبینم…یا مثل همین حالا که نمی دانم به چه علتی این گونه دارم صحبت می کنم.خودم بسیار آزرده ام….اما کلمات در دست من نیستند و بلکه در دهانم هستند.!!..پس می گذارم که بیرون آیند تا بهد ها تبدیل به کرم و خاکستر نشوند!
پ.ن.۳….به شدت به استراحت نیاز دارم.و ازون شدید تر به یه بارون درست وحسابی…و اگه نشد..لااقل یه برف سنگین…
پ.ن.۴….پای نوشت ِ آخر این که…شکایتی ندارم و همه چیز…می چرخد و ما نیز!
یک نظر برای مطلب “”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
نسل سوخته *** 🙂 ***
خویشاوند *** خیلی خوشگل نوشتی، خیلی! ***