(۱۱۸)
ـدرمانگاه کریم
ـرحیم نداریم!
بلند می گویم:کریم!
ـ خانم داد نزن.مگه ما کریم؟..صبر کن…..ثبت نشده!…
ـپس باید چی کار کنم؟…
ـواییسا تا ثبت شه!…
(سی دقیقه ی بعد)
سلام آقا…برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم…
_بهتون نمی خوره معتاد باشید(با پوزخند)…
_عرض کردم ، برای ازمایش “عدم” اعتیاد.انگار ادبیات ِ شما ضعیفه.
_مثلا شما خیلی با ادبیات هستید؟
_مثل این که با شما نمی شه حرف زد…خانم ببخشید…برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم…
_ این جا دیگه این آزمایشو نمی گیرن…باید بری یه جای دیگه…
_کجا؟
_نمی دونم!..ازون آقا بپرس.
_ همون آقای بی ادب؟
_…
_آقا…با شماهستم آقا؟… کدوم آزمایشگاه باید برم؟..
_ (زیر لب) قپون!
جا می خورم که این دیگر چه فحشی است.از این آدم ها هر چه بگویی بر می اید…از خودم می پرسم این “قپون” مربوط به کدام یک از اعضای خانواده است!!..پدر…؟..مادر؟…خواهر؟…شاید یک ناسزای جدید است که همه ی اعضای خانواده را در بر می گیرد…صدایم را بلند می کنم …
_آقای محترم…لطفا با ادب باشید…پرسیدم کدوم ازمایشگاه باید برم؟
_ بدون این که به من نگاه کند دوباره می گوید…”قپون!”..
خدایا…چرا این کارو با من می کنی؟…همه ی جراتم را جمع می کنم که داد بزنم..”قپون خودتو جد و آبادته”..که یک دفعه یک کاغذ میگذارد جلوی رویم.
_اینم آدرسش.دوراهی ِ قپون!!…
خدایا مرسی.چه خوب شد که اون حرفو نزدم.
(تاکسی)
مرددم که تلفظ درست این کلمه “قپون ِ” یا “قپان”!!!..ازون آدم ِ بی سواد بعید نیست که به جای قپان گفته باشه “قپون”…
_آقا من می خوام برم…دوراهی “قپان”!
_ (با تاکید و تشدید ) قپون؟
_بله..می شه بهم بگید که اون جا پیاده شم؟
(سی دقیقه ی یعد.آزمایشگاه)

_ سلام…برای…
_برای هر چی اومدی…اول پول بریز به حساب ِ …بانک رفاه..آدرسشم این جاست…پیاده نیم ساعت راهه…
_اجازه بدید بگم برای چی اومدم…
_ برای هر چیزی اومدی…
لجم می گیرد و تا اثنی عشرم می سوزد.
(نیم ساعت بعد.بانک.دو نفر مانده که نوبت من شود.)
_خانم محترم…من جلوی شما بودم!
_ خیر آقا نبودید.مگر این که همین الان سبز شده باشید.!
_ خیر خانم.من اون جا نشسته بودم…حواسم به شما بود.
_ پسری که پشت ِ سر ِ من ایستاده بود: تو بی جا کردی حواست به خانم بود..مگه خودت خواهر مادر نداری؟…مرتیکه ی …..
و گلاویز می شوند!!!!

(دوباره آزمایشگاه)
_ خانم..این فیش بانک…
_ برق نیست.برو فردا بیا…
_ بله؟
_ واسه آزمایش شنوایی اومدی؟؟؟..گفتم که برق نیست.معاینه ی چشم هم برو…نمی بینی برق نیست؟؟

(ایستگاه تاکسی)
_(پسرک ِ عملی!)…خانم کجا؟…همین ماشینو بشین..
چه قدر دوست داشتم با پسرک دوست شوم و او بشود رفیق ناباب من و…معتاد بشوم و….قپان و مپان و همه چیز را بی خیال شوم..
_ “چه قدر میشه اقا؟”
_ والا آبجی صندلی ِ جلو نشستی…من همیشه دو تا مسافر سوار می کنم…کولر هم زدم برات خنک شی..ماشینو تازه گرفتم…خیابون رو هم که دیدی کندن…هوا هم خیلی گرمه…
ـ آقا…چه قدر می شه؟
ـ۱۰۰۰ تومن!”

ـ “قپون” !!!!!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن.۱: از بلاگ اسکای بدم میاد.فونت های منو چپ و راست می کنه…هیچی سرجای خودش نیست…
پ.ن.۲: بلاگ اسکای= بلاگ قپون!!!!!
پ.ن.۳.اگه یه دونه ازون رستوران ی منحصر به فرد ی نیویورک که فقط توش بد و بیراه می گن…توی تهران بود..حاضر بودم تا شب بشینم اون جا و غذا بخورم وحرف بشنوم!

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    همسایه *** بازی زندگی ما رودرست میبره همون جایی که خودش میخواد تو همین تهران هم اگه پول خوب خرج کنی من آدرس بهت میدم بری عین نیویورک میمونه .اگه جای تو بودمدوش آب سرد می گرفتم.راستی شما alt +shift رو بگیر مشکلت حل میشه *** مطمئنآ …خیر!
    خودش *** احیانا اسم شما مریم نیست؟!! *** و همواره کسانی در دنیا هستند که از بی حالی ِ دیگران ..حال می فرمایند!
    amirali *** مطمئنآ …خیر! ***
    آستان حضرت دوست *** koja mikhay dast be kar beshi sheyto0n?????!!!! party dari maro ham bebar ***
    امید *** با حال بود ***
    *** و همواره کسانی در دنیا هستند که از بی حالی ِ دیگران ..حال می فرمایند! ***
    *** نثر جالی ست ولی دردناک ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *