نه اگر خدایی بود باید می دانست که وقتی به بابا زنگ می زنم و پشت تلفن از درد گریه می کند چه میگذرد از من…چه می گذرد به من…
نه اگر خدایی بود نمی دانست که نفس کشیدن هم یادم می رود…؟
نه اگر خدایی بود حداقل به این فکر می کرد که وقتی بابا قطع می کند من باید چه شماره ای را بگیرم و از درد گریه کنم…..
نه..من میدانم …..توی ِ آن “یکی بود یکی نبود” هایی که بچه گی هایم بابا برایم میخواند……آن “یکی” که نبود…همان خدا بود!
یک نظر برای مطلب “یکی نبود…”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
[ بدون نام ] *** اما مردها به همان اندازه کثیفند *** مردها هم آدمند:)
reza *** مردها هم آدمند:) ***
فنجون *** slm az veblogetun khosham umadage vagt kardin be manam sar bezanid nasre shivayi darin linketunam kardam ***
*** حاضرم شرط ببندم که اون اشتباه تایپی ، همراه با مقدار قلیلی شیطنت بوده! ***