می گوید:” کمی برایم حرف می زنی؟”
اوایل همت.پلیس اشاره می کند که بزنم بغل.آرام می ایستم.شیشه را می دهم پایین.می آید کنار ماشین.می خواهم از توی کیف ام کارت ماشین و گواهینامه را در بیاورم که می گوید:” چرا گریه می کنید؟!..آن هم هق هق؟!”.
می گوید:” دیدی؟..باز بگو پلیس ها بدن.”
می گویم:” صبر کن ..حرف هایم را همزمان توی وبلاگم هم بنویسم…”
می گوید:”خب؟!”
سرم را بر می گردانم و نگاه اش می کنم.می گویم:” تخلفه؟!”.کلاه اش را روی سرش جا بجا می کند که :” اگر تخلف بود ، می گفتم چرا در حین رانندگی گریه می کنید..آن هم هق هق؟!”.هنوز اشک های ام دارند می آیند.دلم می خواهد اقای پلیس بیاید و توی ماشین بنشیند کنارم و من تا ته ِ همت حرف بزنم.نه چون پلیس است…نه چون از من پرسیده چرا گریه می کنی…نه.برای این که گاهی بعضی آدم ها…(آشنا و غریبه اش مهم نیست)…درست توی آن اوج ِ هق هق ات…(نه که حتما هق هق ِ قیزیکی..آدم توی ذهن اش هم به هق هق می رسد گاهی)..می ایند و با تو چشم در چشم می شوند..می آیند و روبروی ات می ایستند یا می نشینند..و بی این که تو را بفهمند فقط نگاه ات می کنند.این جور وقت ها یک جور اتفاق های شیمیایی توی خون ِ آدم می افتد که فکر می کنی همین الان ، همین آدم می تواند بشود جای ِ همه ی آدم هایی که نیستند…دل ات می خواهد هر چه که داری بریزی بیرون و بعد هم خداحافظی کنید و انگار نه انگار.
موهای آشفته ام را می زنم توی روسری و می گویم:” حالا چه کنم؟!”…با دست اشاره ای به ماشین های پشت سر می کند .نگاهم می کند که :”گریه تان را نمی دانم ..اما خیابان را مراقب باشید خانم.یلدا تون مبارک.”
شیشه را می دهم بالا.راهنمای چپ ..یا راست…یک یا دو…دیگر نه حواس ام به هق هق است و نه خیابان..و نه یلدا..
می گوید:” خوبی این روزها؟!”
می گویم:” کم کم دیرم می شود…خداحافظ…این هم انتشار ِ مطلب و…خداحافظ”
یک نظر برای مطلب “یلدا”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
شاه بلوط *** انتظار هر پایانیو داشتم به جز اینکه طرف کر باشه و برای بقیه آهنگ بذاره *** اصلا مگه می دونن “آهنگ” چیه…گذاشتنیه یا برداشتنی..:(
amine *** اصلا مگه می دونن “آهنگ” چیه…گذاشتنیه یا برداشتنی..:( *** :)tout à fait d’accord
[ بدون نام ] *** چه جالب … خودش نمیشنوه با این ترانه روح دیگران رو مسحور میکنه *** کوتاه ؟؟حرفامو چی کار کنم پس؟؟!
[ بدون نام ] *** On vit une vie qui est un paradoxe moderne ***
شیفو *** :)tout à fait d’accord ***
*** jado mikoni ya blog minevisi tooooooooo…..bravoooooooooo ***
*** می توانی کوتاه بنویسی؟ خوب بود مخصوصن خط عابر پیاده و حرکت انتهایی ان:من همان بودم..میخ ِ کور ..میخ ِ کر .. لال …میخ ِ “پای رفتن نداره” …میخ ِ ” کوبیده” شده…”کوفته ” شده… ***
*** کوتاه ؟؟حرفامو چی کار کنم پس؟؟! ***