دل ام آرام و قرار ندارد. یک بغضی نه توی گلوی ام، که توی دل ام است. هی می خواهم تمرکز کنم روی کار نمی شود. نینو و نرگس و سپی دارند توی تراس ام سیگار می کشند و این سومین باری ست که وقت سیگار می شود و من نمی کشم. یک چیزی درونم قرار است فوران کند که نمی دانم چیست. دل ام می خواهد زودتر بروم خانه و بنشینم روی زمین ،بین مبل و میز و تورج بیاید روی پای ام و ترنج هم کنارم لم دهد و فرندز ببینیم. این ترنج بعد از آمدن تورج یک گربه ی دیگر شده. مهربان و اجتماعی شده. بدغذایی اش خوب شده و حالا هر چه تورج می خورد او هم می خورد. کی می تواند بگوید که حیوان ها “همدم” را نمی فهمند. کی می تواند بگوید که گربه ها بی صفت هستند وقتی تورج توی کشوی ِ زیر ِ فر گیر کرده بود و ترنج آن قدر بالای سرم و از روی سرم این ور و آن ور دوید تا بیدار شدم و رفتم وروجک را در حالی که داشت خفه می شد بیرون آوردم. فکر همه ی آن آدم هایی که قربان صدقه ی تورج می روند و می گویند “ترنج رو ولش کن بره” به من استرس و عذاب می دهد. آن قدر که اگر این جمله را تکرار کنند شاید از زنده گی ام حذف شان کنم! همین قدر جدی و عصبی و آماده به حذف و اضافه ام من! (قرار نبود از گربه ها بنویسم که!)
بلاتکلیفی امان ام را بریده. نمی فهمم چه می کنم راست اش. نمی توانم تصمیم بگیرم. دست و پای ام مدام می لرزد و هراس دارم از این که همین طور مدت ها دست و پا بزنم بی این که شنا کنم یا غرق شوم.
گم شده ام و از یابنده تقاضا دارم که بیاید و من را پس دهد و مژدگانی دریافت کند!
یک نظر برای مطلب “کسی باید باشه باید”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
سایه *** “درد را از هر طرف که بخوانی درد است …” *** هه.اره!
شهروند مجازی (اقای جوان) *** هه.اره! *** پاسخ بسیار عظیمی برای شما ارسال شد
مهدیس *** پست زیر حقش بود که تو وبلاگستان قرار بگیره حالا خب باید سیاست های کلی اینجور سایت هارو هم در نظر داشت. ممکنه به علت فضای محدود گفتمان در جامعه ی مجازی باشه و ترس از فیلترینگ. همینکه انتشارش دادن. باید ازشون تشکر کرد. *** نه …یه ذره یه ذره که بهمون برنخوره زیاد. که عادت کنیم
مهدیس *** پاسخ بسیار عظیمی برای شما ارسال شد *** شاید چون “وار” انگلیسیه؟!
شب زاد *** سانسور!سانسور!سانسور! بیان یه دفعه کا هیکلمون و سانسور کنن بره!!!! *** سر که می زنم..ولی حرفامو گذاشتم واسه دیدن ات .باور کن یادمه
لیلا *** نه …یه ذره یه ذره که بهمون برنخوره زیاد. که عادت کنیم *** قلم و قلم دان مان کجا بود لیلا جون. شما چرا این رو می گید؟
*** اسم پستت رو چرا عوض کردن؟ ***
*** شاید چون “وار” انگلیسیه؟! ***
*** چه خوب.حقش بود واقعا.باران جونم دیگه بهم سر نمیزنی ***
*** سر که می زنم..ولی حرفامو گذاشتم واسه دیدن ات .باور کن یادمه ***
*** درسته که درد بوده و تلخ! اما قابل تامل و توجه بوده و شما با این قلمتان باعث افتخارید خانم باران گندمزار! ***
*** قلم و قلم دان مان کجا بود لیلا جون. شما چرا این رو می گید؟ ***