پیش- بهاری

کاغذ بازی های تسویه حساب ام را کردم و آمدم بیرون.حوصله ی سوار و پیاده شدن از تاکسی را نداشتم.زنگ زدم به آقای نویسنده که ببینم کجاست و اگر می تواند بیاید دنبالم.گفت :” چند تا مهمان داریم و دارم می برم شان خانه!”.دلخور پرسیدم” این حال و روز و مهمان ِ ناخوانده؟”.مهربان گفت:” ناخوانده ها گاهی عزیز تر از خوانده ها هستند.حالا می بینی”
بعد از یک ساعت رسیدم. جلوی در چشم های ام را گرفت و وقتی باز کردم…

راست می گفت.این ناخوانده ها عزیزترین هایم شده اند.عزیز ترین های ترنج هم انگار!
پ.ن.۱.دارم بهار را باور می کنم.

یک نظر برای مطلب “پیش- بهاری”

  1. ناشناس

    سما *** ***
    بهروز *** *** امید تنها چیزیه که داریم این روزا
    فرزانه *** بهتر می شن و بیشتر هم می خندین ، همه چیز آروم آروم ، امید داشته باش 🙂 ***
    فنجون *** امید تنها چیزیه که داریم این روزا *** دقیقا.حس مرگ و ذوق با هم!
    مینا *** بمیرم برای دلت باران جان *** ممنونم مینا جان.منم امیدوارم بهتر شه.
    آیدا *** *** امیدوارم دل خوشی های شما هم 🙂
    بلانش *** پس توام به این جزئیات دقیق شدی ؟؟؟حس داغونی دارم تو پیدا کردن این نکته ها … ترس از دادن و ذوق هنوز داشتن …. *** تو رو دوست دارم بلانش..نمی دونم از کجا باید بدونی…اما می دونم که می دونی.”بابا” نوشت ِ تو رو دوست تر داشتم…دست اش و لاک های قرمزت….یه بار توی بیمارستان بابا خواب بود..دستم و گذاشتم کنار دست اش و عکس انداختم!..هنوز دارم اش و یکی از بهترین عکسای عمرمه…چه قدر حرف زدم امشب با تو…
    عسل *** دقیقا.حس مرگ و ذوق با هم! ***
    ققنوس روی کاناپه *** چقدر ناراحت شدم از خوندن این پستت…امیدوارم پدر گلت خوب خوب شه…بشه همون بابای سیزده به درای سابق….که آستیناشو که بالا می زنه همه بگن :چه بازوهایی داری مرد…باران جان خوب خوب می شه…امسال سال خوبیه…از پارسال بهتره….اینو حس می کنم… *** قوقی…قهوه سر ِ جاشه….یه دونه شنبه بریم..هر شنبه ای تو بگی…من کلا تنبل ترینم توی کامنت:(..روم به دیواره همیشه…
    ققنوس روی کاناپه *** ممنونم مینا جان.منم امیدوارم بهتر شه. *** شنبه ۳۱ فروردین بسیار مطلوبه.امیدوارم هوا هم مطلوب باشه…همون کافه ی پشت نتردام؟ چه قدر شماره ت عجیبه
    خروس *** دلخوشی قشنگیه. خیلی. به خوشمزگی چای ذغالی بابا. ایشالا دلخوشی هات بیشتر بشه. *** یه بار تو مثل آدم حرف زدی بالاخره!
    ققنوس روی کاناپه *** امیدوارم دل خوشی های شما هم 🙂 ***
    *** تازه رسیدم…می دونی که برای کسی کامنت نمی ذارم..می دونی که عادت به حرف زدن ندارم…ائلین جایی که اودم خوندم و بغض کردم و بعد لبخند زدم اینجا بود..می دونی که خاطرت چقدر برام عزیزه…بابا ها فرق دارن…بابا ها خاصن….و تو دختر خاص بابا هستی…به قدرتت و حست می بالم….باران….تو..بارانی…سلام 🙂 ***
    *** تو رو دوست دارم بلانش..نمی دونم از کجا باید بدونی…اما می دونم که می دونی.”بابا” نوشت ِ تو رو دوست تر داشتم…دست اش و لاک های قرمزت….یه بار توی بیمارستان بابا خواب بود..دستم و گذاشتم کنار دست اش و عکس انداختم!..هنوز دارم اش و یکی از بهترین عکسای عمرمه…چه قدر حرف زدم امشب با تو… ***
    *** چقدر خوب که هست …بودنش می ارزد به یک دنیا …خوب میدانم این را … ***
    *** ***
    *** دلم هواتو کرد یهو….نیومدی که یه قهوه با هم بخوریم….آدم مرفه بی درد هم که باشه وقتی وی پی ان نداشته باشه چه فایده؟راجع به این پستت نمیخوام حرف بزنم…. هیچ خوشایندم نیست…گفتم که نگی اصلا نمیخونم پستت رو….تازگیها تنبل شدم توی کامنت گذاشتن.. یعنی تنبل بودم… تنبل تر تر تر شدم….الان حدود بیست بار نوشتم و پاک کردم … ولش کن. ***
    *** قوقی…قهوه سر ِ جاشه….یه دونه شنبه بریم..هر شنبه ای تو بگی…من کلا تنبل ترینم توی کامنت:(..روم به دیواره همیشه… ***
    *** خب تازه این یکی جوابت رو خوندم و فهمیدم جدی هستی…باشه اتفاقا من تو ذهنم یه شنبه بود!!!!!!این شنبه که میاد وسط تعطیلیهاست و روی هواست آدم تکلیفش رو نمیدونه…به نظرت شنبه ۳۱ فروردین خوبه؟بگردم ایمیلت رو پیدا کنم شماره بفرستم… ***
    *** شنبه ۳۱ فروردین بسیار مطلوبه.امیدوارم هوا هم مطلوب باشه…همون کافه ی پشت نتردام؟ چه قدر شماره ت عجیبه ***
    *** بعضی چیز ها مثل سایه میمونه. مثل سایه که اگر نباشی اونم نیست و اگر نباشه تو نیستی ***
    *** یه بار تو مثل آدم حرف زدی بالاخره! ***
    *** کافه ی پشت نتردام رو که خودت هواش کرده بودی دختر…. یادت رفته؟ گرچه این تویی که قراره به من قهوه بدی!شماره م عجیب نیست… باور کن.گرچه بدم نمیاد سربسرت بذارم. ولی ببینمت برات توضیح میدم چه ساده س! ***
    *** ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *