هپوچ در شرکت

نوشین ِ طبقه ی بالا ، امروز بعد از پنج ماه ، با یه آدم ِ کوچیک ِ ” پک پوچ و هپوچ” برگشت.
خیلی وقت بود بچه ی این سنی و این سایزی بغل نکرده بودم.شاید چهارسال یا پنج!!. دقیقا نمیدونستم از کدوم طرفی باید بگیرم اش تا هم خودم بتونم ببینم اش ، هم اون بتونه منو ببینه.چهل بار بین دستای من و نوشین چرخید اما آخرش هم نتونستم و همون جا توی بغل نوشین ، دستای تپل اش رو گرفتم و بو کردم…
حالا یک ساعتی می شه که نوشین و “هپوچی” رفتن ، اما دستای من هنوز یه بوی خاصی می دن.یه عطر ِ خاص که ازش سیر نمی شم. کف دستمو از روی دماغم نمیتونم بردارم.دوست دارم مدام بوش کنم تا بدونم بوی چیه…یه عطر مثل ِ ..مثل ِ نمیدونم…یه عطر ِ نرم…یه عطر ِ تازه و نو…یه عطر مثل عطر ِ …ممممم…یه عطر مثل عطر ِ هنوز کثیف نشده ، عطر ِ هنوز کدر نشده…عطر ِ گرد و غبار نگرفته…عطر ِ هنوز آلوده ی کلمات نشده ..عطر ِ هنوز مزه ی الکل و سیگار نچشیده …عطر ِ خیانت ندیده…دعوا ندیده…عطر ِ دروغ نگفته…عطر ِ اذیت نشده…عطر ِ دلتنگی نچشیده…عطر ِ تنها نبودن عطر ِ کار نکرده…عطر گریه از درد نکرده…عطر ِ آتش ندیده….یا ..مممممم…… یه چیزی ازین گونه ها!
____________________________________
پ.ن.۱.من به نوشین :” بچه ی نو ، مبارک! ایشالا به شادی …به شادی….(بپوشیش؟!!..بغل اش کنی؟؟…به شادی ببریش؟؟..بیاریش؟؟…) به شادی باشه!!”
پ.ن.۲.مجبوری تبریک بگی؟؟؟؟

یک نظر برای مطلب “هپوچ در شرکت”

  1. ناشناس

    فنجون *** تمام بدنم مور مور شده … خیلی خوب نوشتی ، احساست رو خیلی خوب منتقل کردی … چیز دیگه ای نمیتونم بگم … فقط اینکه عالی بود ،عالی. *** لطف از شماست
    ستاره *** نمیدونم چی بگم…می دونی مامان من همیشه موافقم بوده….واسه همین مامانتو درک نمیکنم…اما مامان مامانه دیگه….فقط می خوام بگم اینجا همه عین توهستن و موافق تو… ***
    Bahar *** نوشته هات رو خیلی دوست دارم.احساست،قلمت و … ***
    *** لطف از شماست ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *