چیزی جا گذاشته ام.که نمی دانم کِی …نمی دانم کجا.دخترکی هایم را انگار.دارد رد می شود و سوت می زند که بازوی اش را می گیرم و می کشم ام کنار دیوار و می گویم:”شما ندیدین اش آقا؟”
.آه کشدار و بی صدای اش… مثل عرق سگی می سوزاند و می رود تا ته ام.و تار می شوم با یک آخ کوتاه و عمیق .و مطمئنم که همه ی ما با یک آخ کوتاه و عمیق می میریم.بی پیدا کردن ِ آن جا گذاشته ها.حتی یکی حتی.
یک نظر برای مطلب “همه ی دلتنگیم…پیش تو جا مونده”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
خویشاوند *** چهقدر عکس اون پایین رو دوست داشتم، اونجا که یک گربه هست و بازوان فوارهیی که اونو سخت از سر اطمینان در این جهان نگه داشته است: آنهم منی که دیگر بهسختی چیزی را در این دنیا دوست دارم ***
بهروز *** سیری خیلی حس خوبیه ***
سر به هوا *** ای تو روحش !! یه بار اومدی بی دغدغه غذا بخوریاااا ! اومد گند زد به خلسه ی فکریت!!!! ***