کیسه ی گوجه سبز را که خالی کردم یک چیزی با صدای غیر ِ گوجه سبز افتاد توی سینک.یک لاک ِ حلزونی ِ پر پیچ و خم.مطمئن نبودم که توی لاک چیزی باشد چون چیزی شبیه یک لایه اسفنج درش را پوشانده بود اما انداختم اش توی یک ظرف آب و رفتم سراغ کارم و یک ساعت بعد که ترنج خانه را روی سرش گذاشت آمدم و دیدم که مهمان داریم!
چند دقیقه ای هم من و هم ترنج به شدت هیجان زده بودیم و به بازی های سه تایی گذشت اما بعد این سوال فلسفی مطرح شد که now what?
بگذاریم برود؟…پس این محبت ناشی از چند دقیقه
بله .افتادم توی همان مهلکه ای که نباید می
اسم و جنسیت این میهمان ِ نرم و آهسته فعلا مشخص نیست اما خب…نفس می کشند توی خانه ی ما ،این ور و آن ور می روند…به ترنج آزاری نمی رسانند… پس هستند!
اگر روزی حلزونی یافتید ، این جا کمک
میم *** خدارو شکر که خنده های از ته دل داری بعد از کلی مدت خداروشکر باران *** میم جین جون
*** میم جین جون ***