نان ..عشق..بیانسه

فکر کنم شرطی شده ام.از تاکسی که پیاده می شوم ، اگر اهنگی که گوش می کنم به بیانسه برسد نا خود اگاه سرم را کج می کنم طرف نانوایی.ایستادن توی صف و حرکات جوانک نانوا و جلو عقب رفتن اش موقع پهن کردن خمیر و همخوانی این حرکات با موزیک را دوست دارم.
طبق معمول کمی با نیش باز… جوانک لاغر را با موزیکی که توی گوشم است تماشا می کنم.بعضی شب ها عجیب این حرکات با موزیک هماهنگ می شود و لذتی می برم که نه بگو و نه بپرس.
.جلوی صف ایستاده ام.پشت سرم انبوه “نان بیاران خانواده ” را حس می کنم.یک پسرک که چندان هم “پسرک” نیست کنارم ایستاده.نوبت ام که می شود پول را می دهم و می گویم:” دو تا خاشخاشی!” .پسرک رو می کند به من و چیزی می گوید.یکی از گوشی هایم را در می اورم و رو به او می گویم..” ببخشید؟”با پوز خند می گوید:” می گم البته اینا کنجدن نه خاشخاش!”.دهانم را باز می کنم که چیزی بگویم..اما اقایی که پشت سرم ایستاده دهانش را زود تر باز کرده..
_ ” ای بابا..کنجد یا خاشخاش…حالا چه فرقی داره؟..جفتشون دونه ان..”
می خواهم حرف بزنم که دوباره اقای پشت سر آن اقا..که دهان اش را باز از من زود تر باز کرده می گوید:” اون یکی سیاهه اون یکی سفیده…چه طور فرقی نداره؟”.کمی ان طرف تر باز یک “زودتر دهان باز کرده ” می گوید…اقا جان…خاشخاش گرونه..الان همه جا کنجد می زنن…
_” کنجد که گرون تره اقا”.
_” ای بابا واسه جفتشون دویست تومن نون گرون تره..چه فرقی داره؟”
_” بابا مردمو مچل کردن.دو تا دونه کنجد می ریزن می گن نون گرون تره!”
_” اما می گن کنجد واسه مردا خوبه اقا!”
_” اقا تو رو خدا کنجد رو دیگه مردونه زنونه نکنید.”
_” می گن می خوان اداره ها رو هم مردونه زنون کنن”
_” بیا..اونوقت ما به فکر خاشخاش و کنجدیم”.
_” شاطر جون..یه کم لااقل این خاشخاش ها رو بیشتر بریز…بذار این دویست تومن حلال باشه”
_ ” ای اقا …پول ملت رو دارن میلیار میلیارد می خوردن..حالا این دویست تومن واسه شاطر اقا حرومه؟.”
_” بابا این کنجد و خشخاش داستانه که سر ما رو گرم کنن..”
ـ” اقا شما جلوی من بودین یا پشت من؟..”

دستم ناگهان می سوزد.جوانک نان ها را یکی یکی روی توری فلزی پرت می کند.ان قدر داغ اند که نمی توانم برشان دارم…
نان ها را می گذارم روی….* دستانم و به زحمت از میان جمعیت با دهان باز رد می شوم.برمی گردم و پشت سرم را نگاه می کنم.هنوز توی نانوایی ولوله است سر کنجد و خاشخاش و هنوز نوبت من نشده که حرف بزنم.پسرک از جلوی صف گردن می کشد و من را نگاه می کند..
یک تکه نان می کنم و می گذارم توی دهان ام.

پ.ن.۱ تا هزار : مامان ِ فیلترینگ که یک ساعته می خوام نقاشیمو اپلود کنم و نمی شه!
پ.ن.۲ از هزار تا دو هزار.باباشو هم همین طور!
پ.ن.از هزار به بعد.همه ی اقوام بلاگ اسکای که سه ساعته حتی متن رو بلد نیست اپلود کنه.

یک نظر برای مطلب “نان ..عشق..بیانسه”

  1. ناشناس

    el cid *** خیلی بامزه بود همش باحال بود کلی خندیدم…مخصوصا حرکت موزون شاطر و بیانسه…یعنی شاطر بیانسه رو میشناسه؟ایای بیانسه پیش یک شاطر نونوایی رقص یاد گرفته؟خلاصه که خندیدیم *** شاطر شاید بیانسه رو بشناسه…شایدم نشناسه.امشب شاید بپرسم:)
    hossein *** شاطر شاید بیانسه رو بشناسه…شایدم نشناسه.امشب شاید بپرسم:) *** هنوز به پای نقاشیای تو نرسیده:)
    حسام *** سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام “عکس” لینک کنین *** میخواستم به پسره بگم به هیچ کس ربطی نداره که من به خاشخاش می گم یا کنجد یا به کنجد می گم خاشخاش.هر کس ناراحته بره اووووووووووووونور.من اعصاب ندارم!!……( بعد داستان یه طور دیگه می شد حتما!)
    نازی *** نقاشیت هنوز مثل قدیما قشنگه و خوبه…نون ساده بگیر همه راحت باشن *** ادما رو بی صورت می بینم نمی دونم چرا!
    مهدیه *** هنوز به پای نقاشیای تو نرسیده:) *** اول این که خنده ام بند نمیاد.چون الان که نگاه می کنم می بینم من یه مداد رو هم نمی تونم روی ارنج ام نگه دارم..چه برسه به نون.بله منظورم دقیقا پشت ارنج ازون ور بوده.:))).البته خدا رو شکر کنید که به سبک بچه گی هام..نگفتم “زانوی دست”..:))) و اما اسم برای اون قسمت دست..ممم..مممم..بذارید فکر کنم…
    محمد احمدی *** اگه می ذاشتن حرف بزنی می خواستی چی بگی؟ *** سرمگاه؟..خودشه!..از کجا پیدا ساختین این کلمه رو؟..بله اصلا خودشه.سرمگاه:))))
    مخلص *** میخواستم به پسره بگم به هیچ کس ربطی نداره که من به خاشخاش می گم یا کنجد یا به کنجد می گم خاشخاش.هر کس ناراحته بره اووووووووووووونور.من اعصاب ندارم!!……( بعد داستان یه طور دیگه می شد حتما!) *** خوب شد ..هفت شد:)
    خر نسبتا فهیم *** دخترک نقاشیت صورت نداره ولی عجیب شبیه خودته باران!!!! *** این روزها در خودم نیستم نازی!
    نازی *** ادما رو بی صورت می بینم نمی دونم چرا! ***
    نازی *** سلام بارانبرای من یه سوال خیلی جدی پیش اومد که هر چی سعی کردم عملیش کنم هم نشد. واقعاْ چطور می تونی نون رو روی آرنجات نگهداری؟!!! اونم نون سنگ یا بربری؟؟؟ البته تصویرت رو که نگاه می کنم حس می کنم منظورت ساعد بوده یا خیلی دیگه دقیق بگیم پشت آرنج از این ور دست٬ جایی بین ساعد و بازو . من البته برای اینکه این موضوع جالب افتاد از همه آدمای دور و برم که به چند زبان زنده و نیمه زنده مسلط هستند هم پرسیدم اما نتیجه ای نداد٬ انگار هیچ کس در هیچ زبانی برای این عضوی که مظور کلام است اسمی ندارد. بخاطر همین تصمیم گرفتم یک اسم با مسماء برایش بیابم٬ تو هم کمک کن!! اما برای آرنج همه اسم دارند که نشان می دهد خیلی مهم است. اصلاْ انگار اینکه این روزها آرنج عضو خبرسازی شده است بخاطر این است که از قدیم هم مهم بوده است. ***
    نازی *** اول این که خنده ام بند نمیاد.چون الان که نگاه می کنم می بینم من یه مداد رو هم نمی تونم روی ارنج ام نگه دارم..چه برسه به نون.بله منظورم دقیقا پشت ارنج ازون ور بوده.:))).البته خدا رو شکر کنید که به سبک بچه گی هام..نگفتم “زانوی دست”..:))) و اما اسم برای اون قسمت دست..ممم..مممم..بذارید فکر کنم… ***
    هستونک *** می‌تونید بفرمایید «سرمگاه» (به ضم سین و راء) یعنی محل وصل کردن سرم (البته ان‌شاء الله که تنتون به سرم و این چیزها نیازمند مباد). ***
    *** سرمگاه؟..خودشه!..از کجا پیدا ساختین این کلمه رو؟..بله اصلا خودشه.سرمگاه:)))) ***
    *** زیاد به حرف مردم توجه نکنید ، مردم دوست دارن که حرف بزنند …به همان هماهنگی حرکات شاطر و موطیک توجه کنید خیلی بهتر است 🙂 ***
    *** البته من عکس رو نمی بینم اما به زبون علمی می شه رادیوس یا اولنا. دقیقاْ نمی دونم رو کدومش گذاشتی. احتمالاْ رادیوس. ***
    *** راستی امتحانت چی شد؟ دیشب نصفه شب یادش افتادم ! ***
    *** خوب شد ..هفت شد:) ***
    *** پس کوشی ؟ ***
    *** این روزها در خودم نیستم نازی! ***
    *** سلامجالب بود. گاهی وقتا بودن چند نفر که دهانشان زودتر باز میشه نعمتی هستند … البته به ندرت !چندتا پست های پایین رو خوندم. متنوع بود و کمی هم تلخ! ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *