همیشه همین طور است.مطمئنم.همه ی آن هایی که خودکشی می کنند…توی آخرین لحظه دلشان می خواهد یکی بیاید و نگذارد.اول اش مطلقا به این فکر نمی کنند…اما مطمئنم یک لحظه…یک ثانیه وجود دارد که از ته دلشان می خواهند کسی برسد و نجاتشان دهد.داستان ِ من اما فرق دارد.درست توی همان لحظه که دلم می خواهد یکی بیاید…می آید.اما..به جای این که من را از بلندی بکشاند کنار…هلم می دهد و …خلاص.
حتما نرگس هم یک ثانیه…شاید کمتر از ثانیه…دلش می خواسته که کسی برسد.شاید کسی نرسیده..شاید هم رسیده اما..فقط هل اش داده…
چه قدر سنگینم ریمیا…آن قدر سنگین که خواب و سبکی اش له شدند و سراغم نیامدند…
یک نظر برای مطلب “له”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
ParNiyan *** منم جز همین نسلیم که میگی ولی بی خبر بودم مث خودت ، نمیدونم چرا این همه هیاهو به گوشم نرسید !! ***
خروس *** وااااای باز هم رو ماه نقشی اوفتاده. بدو بدو فرار کن زندگیتو نجات بده ***
سربه هوا *** سر به هوا؟ این ملت ٍ … ؟؟؟ بی انصاف!!!!!!! ***
مانا *** منم فقط میگم مرسی پپسی ***
عسل *** یه وقتا اینجور مواقع گریه م میگیره بعد یه وقتا هم یه گوشه میشینم و به حال خودم و بقیه زار میزنم و غصه میخورم…طفلک ملت ساده طفلک من ساده و من های ساده ***