یک چیزی هست که من به اش می گویم ” blonge date” ! یعنی یک چیزی توی مایه های blind date منتها از نوع وبلاگی! من دیروز یکی اش را تجربه کردم و عجب هیجان ِ عظیمی.
تا لحظه ی آخر فکر می کردم که الان به جای “قوقی” یک آقای سیبیل کلفت ِ مهربان می آید جلو و می گوید:” ta daaaaaaa..من قوقی ام.قهوه مو بده!”
اما “قوقی” آمد.مردانه و مهربان بود بود اما سیبیل کلفت نداشت .
بیرون نشستیم و تمام مدتی که حرف می زدیم دسته ی چتر ِ سایبانی که روی سرمان بود بین مان بود و در واقع هیچ چیز دیگری نبود میان مان.نمی خواهم بگویم از لحظه ی اول انگار سال ها بود هم را می شناختیم ولی به جرات می توانم بگویم که شبیه کسانی هم نبودیم که اولین بار است هم را می بینیم.توی کافه های تهران ماکیاتو لاته با قهوه ی فرانسه و کاپوچینو هیچ فرقی ندارد ، اما آدمی که توی آن کافه رو برویت می نشیند و صمیمانه توی چشم های ات نگاه می کند و بی میک آپ ” زیبا” می خندد…زمین تا آسمان با خیلی هایی که توی همان کافه دیده ای فرق می کند.
ممنونم “قوقی” برای “دیروز ِ شیرینی که قهوه ی تلخ ات را به زور گرفتی”.
برای من دو تا از صندلی های “کافه سینما” اسم شان از “فقط صندلی” تغییر کرد به “صندلی هایی که من و قوقی نشستیم اون روز”!
یک نظر برای مطلب “ققنوس روی صندلی ِ کافه”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
هیما *** الان چشام داره آلبالو گیلاس میچینه از صبح یه نفس کل آرشیوت رو خوندم دیروز کشفت کردم از بلاگ آیدا گمونمخیلی زیاد ازت خوشم اومد شاید چون هم رشته ایمهم فکریمگربه دوستیمگیاه دوستیمهنر دوستیم…خوشحالم که بعد از مدتها یه وبلاگ خوب به معنای واقعی پیدا کردم از همونایی که خیلی دوست دارم :)باران *** مرسی هیمای عزیز.
بهروز *** مرسی هیمای عزیز. ***
[ بدون نام ] *** Magnifique 😀 ***
فنجون *** ***
شی ولف *** پدرت راست میگه اگر من ترکی بلد بودم بدون صف از نونوا محل نون میخریدم ***
*** یه حس غرور زیرپوستی به آدم دست میده این وقتا … گفتم که تو بالاخره یه چیزی میشی ***
*** بار اولی که دیدم دوست دارم زبان یاد بگیرم وقتی بود که فهمیدم آوازهای نوار کاست محبوب مادرم ، ترانه های میهن تلخ ، به زبانی دیگر است. یونانی، نام زبانی بود که صدای خواننده ها را این طور شگفت میکرد و منِ چهار ساله را می رقصاند. هنوز هم دکلمه های تلخ در گوشم زنگ میزنند ،پرنده ی کوچک گلبهی رنگی ، بندی بر پای…و من جهد میکنم روزی یونانی یاد بگیرم ، روزی آوازهای غریب را با همین صدای عمیق و شگفت بخوانم… ***