همه چیز خیلی اتفاقی ، اتفاق افتاد.درست وقتی که از صرافت داشتن ِ تو افتاده بودم.جر و بحث آقای “ی” و مرخصی گرفتن ِ من برای این که قضیه همان جا تمام شود و …دیدن آن ایمیل ، درست لحظه ی شات داون و …یک ساعته خودم را به تو رساندن و …
اوردن و امدن ات .
هنوز کمی غریبیم.این را هم من خوب حس می کنم و هم تو.شاید برای عوض کردن ِ دنیای ات زیادی کوچکی.اما خب …ما آدم ها چنین موجودات پلیدی هستیم . محبت های خیالی و زورکی و خرکی مان.
نمیدانم پیش من بودن برای ات خوب خواهد بود یا نه.اما پیش تو بودن برای من شاید اندازه ی خیلی نبودن هاست…
یک نظر برای مطلب “فعلا ترنج!”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
سربه هوا *** بازم می ری اون اراشگاهه که سالن مده؟ *** اون که فقط سیصد تومن حقوقمو می بره:))))
خروس *** اون که فقط سیصد تومن حقوقمو می بره:)))) *** مرسی ستاره:)
نازی *** ویو لومی میرو فلو موسی کامن چی پو فیگو ماجینو ممرو ما سی مکارونی مم رومه شیگو ***
ستاره *** حالا خوب پول می ده محل کارت که با این همه تنفر تحملش می کنی؟ ***
*** دیوید کابرفیلد بود اون کارتون… ***
*** مرسی ستاره:) ***