صدای نازی که گریه می کند پشت تلفن…می گویم:” نازی؟…عزیزم؟…باز دلت گرفته؟”
بریده بریده می گوید :” کاش دلم تا ته دنیا بگیره باران..اما ف…ف…چیزیش نشه”
وا می روم.ف آن یکی دختر عمه ام است که وقتی مادربزرگم فوت کرد و نازی تنها شد ، زنده گی اش را از پدر و مادرش جدا کرد و آمد هم خانه ی نازی شد که نازی مان تنها نماند.
با صدایی که دارم خفه می شوم انگار می گویم:”چی شده؟”.از کلمه های بی سر و ته و گریه های نازی می فهمم که صبح موقعی که می رفته سر کار تصادف کرده.سرش ضربه دیده و خونریزی داخلی دارد.به هوش نیامده از صبح.همه ی جمعه ی قبل می آید جلوی چشم ام که پیش شان بودم و پای ام را کردم توی یک کفش که یک عکس “خلاقیتی” بیندازیم!سی و شش تا عکس باید می گرفتیم که می خواستم بچسبانمشان به هم و خلاقیت بازی کنیم مثلا!.کلی فحش و بد و بیراه نثارم کردند اما نتیجه وادار به لبخندشان کرد آخر.
سعی می کنم نازی را آرام کنم.با التماس می گوید:” باران بیا فقط…باران بیا.ف خوب نیست…ف خوب نیست…می گن خوب نیست باران.تو رو خدا…” صدای شکستن ام را می شنوم…
قلبم دارد توی گلوی ام می زند.زمستان است زیر ِ پوستم…زل زده ام به قلب ِ سه نفره مان و منتظرم ماشین بیاید…می ترسم ریمیا.خیلی…
یک نظر برای مطلب “ف”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
مینا *** باران عزیزم ….تو همیشه در نظرم یه دختر قوی بودی…تو از پسش بر میای…تو نمی شکنی …خم نمی شی…تو یه آدم خاصی…تو یه آدم معمولی نیستی که نتونی از پسش برآی…امیدوارم همه ی کارات درست بشه و ف…ف ی عزیز چشاشو باز کنه…باران جانم…تو می تونی… ***
میم *** بارانباران چـــــــــی بگم ؟ ***
میم *** خدایا میشه گوش کنی؟؟؟؟ ***
مرضیه *** چی دارم بگم؟ ***
شاه بلوط *** باران دعا میکنیم که معجزه بشه…من این روزا رو گذروندم…چند روز دیگه هم قراره دوباره تکرار بشه…برای ف دعا میکنم خدا بهش عمر دوباره بده…صحیح و سالم برگرده پیش شماسکوت مارو بذار به این حساب که حرفی برای گفتن نداریم…اصلا دلداری دادن که با حرف نیست…این چند روز همش به فکرت هستم…مثل خواهر خودم نگران تو و ف هستم… ***
سربه هوا *** ببخش باران… اگه درگیر عروسی نبودم حتما من میرفتم بیمارستان… درسته که مثل تو بلد نیستم قوی باشم اما … حداقل سعی می کردم که باشم…برای سلامتیش دعا میکنیم هر روز … من و بچه هام… ***
sheyda *** باران…دعا هایم چرا نمیگیره بانو؟چرا چشماشو باز نمیکنه؟باران خانواده من هم کوچک است درد بی کسی را این جا در این شهر نکبت خوب میفهمم میتوانم خانواده باشم برایت بارانم لب تر کن می ایم این طرف و انطرف میدوم تو هم خواهرم ف هم خواهرم باران اغوش میشوم برای اشک هایت فقط لب تر کن بانو…. ***