دختری با کفش های دمپایی!

یک نظر برای مطلب “دختری با کفش های دمپایی!”

  1. ناشناس

    علی *** داری نویسنده می شه آ. (: *** :)…یادم باشه هر یازده تا رو با تو دعوت کنم یه بار:)))
    گاهی دلم برای خودم تنگ میشود *** راستش خیلی جالب بود.. چیز دیگه ای به ذهنم نرسیدآخه خیلی جالب بود *** :))))))))))….دیدم اون قسمت رو…تصورت کردم که می خوای دست بزنی به گربه:))))) باید درستت کنم…:)))
    yasi *** عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم=))))))))))))))فراوان خندیدم…مرسی:*بخدا فقظ تو روحمو شاد میکنی:))) ***
    فنجون *** یا ابلفضل!اگه میدونستی من چقده از گربه میترسم؟ ویییییییییییی یه جورین … دم دااااااز … سیبیلاشون …. پشم هاشون … واااای … مورمورم شد …. راستش تو خواب هم نمیبینم وحشتم از گربه ها کم بشه … یازده تا گربه تو یه خونه؟؟؟؟ اوه اوه اوه … قسم میخورم اگه همسایه امون یازده تا گربه داشت از ترسم سریع اسباب کشی میکردم و ال فراااااار اون قسمت پ ورنو ساز کت ها خیلی بامزه بود … و کلی از قصد ادامه تحصیل ترنج خندیدم :))) ***
    فنجون *** :)…یادم باشه هر یازده تا رو با تو دعوت کنم یه بار:))) ***
    دختر نارنج و ترنج *** باران الان داشتم کلاه قرمزی رو میدیدم سرکار ! بعد یه قسمتی هست که آقای مجری سعی میکنه ترس فامیل دور رو از ببعی از بین ببره … دوباره اومدم کامنت خودمو خوندم … عینهو حرکت فامیل دور رو داشتم اینجا حتما” این قسمتشو ببین انگار منو دیدی ببین دوستیمون سرجاش … میخوای منو تیربارون کنی بکن … میخوای غذا سوخته و شور به خوردم بدی اکشال نداره … اصلن بگو تو گرمای تابستون کولر نداریم و فقط آب جوش بخور میگم باچه … اما سر جدت بامن از این شوخی ها نکن … به اندازه فیلم های “اره” برام ترس دارن … راستکی میگم بخدا! ***
    مینروا *** :))))))))))….دیدم اون قسمت رو…تصورت کردم که می خوای دست بزنی به گربه:))))) باید درستت کنم…:))) ***
    *** ای جاااانم……….ببین دیروز این خانواده ای که رفتم گربه هاشون رو دیدم هم خیلی آدمای جالبی بودن. چقدددددددددددر هم تمیز.. فکر کن چهار تا گربه توی خونه که گربه نر (پدر) عادت داشت در مقابل هر رفتاری که خوشش نمیاد (ببخشید) جیش کنه! اما یه ذره بوی بد یا یه نشونی از گربه توی اون خونه نبود. کیف کردم…بعد می گفت این باباهه با عروسک هم جفت می شه. یعنی با بچه های خودش هم که پسرن حتی!!!!! و خانومش طفلکی هنوز بچه هاش از آب و گل در نیومده باز باردار بود (خانوم پیشی).. کلللی خلاصه خندیدم به آقا پیشو! حیف که نشد….. ***
    *** وای خدا…من بیام این ترنج و یه گاز بگیرمش عزیز دلمووووو :*:* ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *