دامبول السلطنه

روز اول ترم ، قبل از این که کلاس شروع شود ، سوپروایزر صدایم کرد و برایم توضیح داد که در کلاس ا م یک عدر “تینیجر” موجود است!..و این که حواسم باید باشد و چاره ای نداشتند و مجبور شدند او را در کلاس بزرگسالان بگذارند و این حرف ها…
من هم که اصولا همه در چشمم یک جور و یک قد و یک اندازه هستند ، ایشان را خاطر نشان کردم که هیچ اتفاقی نمی افتد و نگران نباشد و از آن حرف ها.
دیروز به محض این که وارد کلاس شدم ، همان یک عدد تینیجر پرید بالا و با چنان شعفی گفت:
_ “تیچر ..شما کنسرت محمد رضا گلزار نمی رین؟”

همین یک سوال ِ نا مبارک ، از دهان ِ مبارک دخترک معصوم کافی بود تا از سر تا پای اش را بشویم و آب بکشم و پهن کنم گوشه ی کلاس تا خشک شود!!
در عرض یک دقیقه هر آن چه که از کلمه ی رکیک به زبان مادری و پدری و انگلیسی و فرانسه و روسی و اسپانیایی یادگرفته بودم و شنیده بودم و یا در خاطر داشتم ، نثار جناب گلزار( از نظر بنده دو زار) و همه ی ایل و تبارش کردم ! البته که کمی هم تند رفتم اما اصلا پشیمان نیستم!
اقای گلزار از کی تا حالا متوجه شدن که می توانند بخوانند؟…حالا دیگر هر کس دو دهم ِ در صد قیافه دارد باید خواننده هم بشود؟…پس باید کم کم منتظر کنسرت جناب جرج کلونی ( بلا تشبیه البته) هم باشیم؟….اقای دوزار تشریف گندش را می برد مجوز از جایی می گیرد که منشا همه ی بی فرهنگی هاست؟…اقای دوزار کجا تشریف داشتند وقتی دسته دسته مردم را توی همین خیابان های شهرمان که هرروز صبح ازشان رد می شویم ، می گرفتند و می بردند ؟؟…امریکا؟…آلمان؟…ایتالیا؟؟..یادم نبود…اسپانیا؟….
چه طور روی اش شده اسم خودش را خواننده بگذارد؟…صدای ِ دلنواز دارد؟…بازی ِ کولاک دارد؟…شخصیت ِ خفن دارد؟..
فکر کنم دود هم از دهانم بیرون میامد…چون بچه ها بد جوری زل زده بودند به دهان ام!
بعد هم ماژیک را پرت کردم و لیست را با عصبانیت باز کردم و شروع به خواندن اسم هایشان کردم …به اسم دخترک که رسیدم با صدایی ارام و شرمنده گفت :
present…and… I hate Mohammar Reza Golzar

این ضربه ، از ضربه ی سوال اش بد تر بود.
داغان شدم!..خرد شدم!…له شدم!…ااز این که طوری حرف زده بودم که دخترک از طرفداری ِ بازیگر محبوب اش پشیمان شود احساس خجالت و شرمساری می کردم.دخترک شانزده ساله چه از سیاست می داند که تو این طور کردی؟…که به زمین و زمان ِ هنر پیشه ی محبوب اش نا سزا گفتی؟…مگر یک دانه “تینیجر ” بیشتر داشتی؟..هوای این را هم نتوانستی داشته باشی؟…
سالی یک بار عصبانی می شوم ان هم باید درست این جا باشد؟…به این فضاحت؟..به این جلافت؟..ان هم نه در یک مجلس دوستانه…نه در یک ” بحث پارتی”..سر ِ کلاس؟…سر ِ کلاس باران؟؟…از این حرف ها؟…
دیگر خیلی دیر شده بود.او شرمنده بود و من شرمنده تر.عقلم به هیچ جا نمی رسیدجز این که همه ی ان ناسزاهای نقل شده را بر خود بفرستم 🙁
_______________________

یک نظر برای مطلب “دامبول السلطنه”

  1. ناشناس

    حسام *** i hate golzar!زندگی خیلی پیچیدس…همین رسمی که گفتی موقته و می دونم دوباره اون پست من تکرار میشه *** یا شاید هیچ وقت تکرار نشه
    محمد *** یا شاید هیچ وقت تکرار نشه *** نازی…تینیجر شور دارد..احساس دارد…انرژی دارد..به راستی توی این مملکت..این ها بد تر از حصبه نیست؟؟؟؟!!!!!!:(
    نازی *** من فکر می کنم خیلی مشکل از طرف گلزار نیست٬ او داره کار درست رو انجام میده !!؟ این کارگردان ها و پشت صنحه اون ها مخاطبان (مردم) هستند که اینجوری می خوان. من با کار تو موافقم٬‌ معلم ها و اصولاْ کسانی که کار تعلیم و درد و دغدغه تعلیم دارند وظیفه شون هشیارسازی و اطلاع رسانیه٬‌هر چند گاهی تند باشه یا به ضررشون تموم شه یا … ***
    *** من نفهمیدم. مگه تینیجر حصبه داره که باید به معلم به خاطر حضورش هشدار بدن ؟هیچ احساسی به گلزار یا به هیچکس دیگه ندارم . ***
    *** نازی…تینیجر شور دارد..احساس دارد…انرژی دارد..به راستی توی این مملکت..این ها بد تر از حصبه نیست؟؟؟؟!!!!!!:( ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *