خداحافظی ِ شبنم

مهمونی تموم شد.به همین زودی .ساعت یک و سی و شش دقیقه است و هیچی باقی نمونده جز فکر کردن به تویی که منو توی مهمونی تنها گذاشتی و رفتی و شایان ِ ورودی ِ هفتاد و هشت با اون موهای کنفی و شلوار ادیداس و شیش تا لیوان اسمیرنفی که خورده بود امشب برای من ِ تنها ، از تو رفیق تر بود!

یک نظر برای مطلب “خداحافظی ِ شبنم”

  1. ناشناس

    سما *** حالا اون نیمکت را داری و اون غریبه را!!میبینی باران خودت صدام کرده بودی…وقتی این عکس را دیدم خشکم زد.اون کد هایی که گفتم یادته…. تو مرداد اینو نوشتی من آذر نشستم رو نیمکتت… و حال تو دیماه هستیم که فهمیدم چرا رو وب تو واستادم!!! واسه بقیه حرفامون سیگار داری؟ ***
    مینروا *** مهم همون “نزدیک ترین آدم های دنیا هم که باشند” دقیقاً! چون برای بقیه که نزدیک نیستند بالاخره از تو آشغالدونی یه چی در میاری و میگی اما وقتی نزدیکی اینقدر حرف هست که راه دهنتو میبنده برای گفتن. ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *