جلسه ی دوم یا سوم بود.تنها چیزی که از تو میدانستم این بود که دیر می ایی ، موهایت را مثل من شانه نمی کنی و روسری های رنگی رنگی سرت می کنی و اسمت “نوید” است. استاد برای این که تمرین جمله هایی که یاد گرفته ایم را بکند رو کرد به من و گفت:” باران..مجرد یا متاهل؟”
_ متاهل.
_ جدی؟…بچه ؟
شیطنتم گل کرد و گفتم :”اره”.
همه برگشتند و نگاهم کردند.گفت:” اسمش؟” گفتم ” باران”.همه خندیدند.استاد گفت:” یعنی هم اسم خودت؟” .گفتم:” بله.خب مگه اشکالی داره؟”.استاد با تعجب نگاهی کرد و گفت:” نمی دونم!”..همه می خندیدند.تو هم.کلاس که تمام شد صدایم کردی …
_”باران؟”
روی پله ها ایستادم.
_ “ما قراره اگه یه روزی بچه دار شیم اسمشو بذاریم باران”
خندیدم و گفتم:” اما من اگه بچه دار شم اسمشو نوید نمی ذارم هااااا.نکنه پسر باشی!”
با هم خندیدیم.با هم از پله ها پایین امدیم.گفتی:” چرا اسم بچه تو هم گذاشتی باران؟”.گفتم:” خب گفتیم یه کاره عجیب بکنیم!”.و تو باز خندیدی .گفتی:” واقعا؟”.جدی گفتم ” واقعا”.و انگار سال ها بود که تو را میشناختم.گفتم:” من هم نقاشی می کنم”.گفتی:” جدی؟..چی؟”.
_ ” رنگ روغن.اما طراحی تو خیلی قویه”
_ “تو از کجا می دونی؟”
_ “دفترتو دیدم.”
_”شیطوون.”
یک نظر برای مطلب “برای نوید بروجردی زاده”
نظر شما چیست؟
قبلی: اولین آخر ِ هفته
بعدی: “ما”نترال نامه- سه
نازی *** چرا دوستای تو رفتن بی بازگشت دارن؟ *** چون دوستای من همه ادم اند و زمینی!:(
محمد *** چون دوستای من همه ادم اند و زمینی!:( *** …کاش…کاش…کاش…
[ بدون نام ] *** کنار تو آدم هایی هم هستند که قبل از آنکه در یک اعلامیه خلاصه شوند بنویسیشان؟ *** راهی هست.همیشه هست.شایدمن نمیدانم.شاید هربار قرار است که با صورت بخورم توی واقعیت ِ “نبودن”.:(
پرنده آتش *** …کاش…کاش…کاش… ***
مینروا *** من تجربه کردم«کاش» خیلیش به خودمان بر می گردد.من نمی دانم در سه نقطه های قبل و بعدش چه چیزی می نویسیُ اما مطمئن هستم راهی هست که نخواهی این کاش را بنویسی ***
*** راهی هست.همیشه هست.شایدمن نمیدانم.شاید هربار قرار است که با صورت بخورم توی واقعیت ِ “نبودن”.:( ***
*** باران جان فقط یه سرچ کردم با اسم نویدم با خاطرات تو مواجه شدمکمتر میام نت. شده آیینه تمام نمای نوید برای من ***
*** باز یه ۲۵ ام لعنتی دیگه …. خودم ازین ۲۵ ام ها دارم میترسم. ***