اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد…

درست همان روزی که قرار بود “ف” را بکاریم توی خاک ، آن یکی عمه خانم بزرگ ام،عمه ملوک ، مادر جودی یعنی، بلیط مکه داشت! چه می گفتیم؟…که ارزوی چندین و چند ساله ات را رها کن و نرو؟..گرچه اگر من یک روزی خواهرکی داشتم و دخترک زیبا و مو بلندش بلایی شبیه ف سرش می آمد، خود ِ‌خدا هم اگر می آمد پایین و کلید آسمان ها را می خواست به من بدهد، دست اش را پس می زدم و می گفتم “برو بابا…خواهرک بیچاره ام …دخترک اش…آسمان سیری چند؟!”.عمه ملوک اما رفت.
شماره ی بابا را گرفتم.بی حال بود.شروع کردم به همه ی آن حرف ها را تکرار کردن.گفتم :”بابا به خدا اگه برین اسمتون رو هم نمیارم دیگه…اینا دارن شورش رو در میارن.چه جوری روشون می شه آخه؟…بابا اگه من مرده بودم و خواهرت ولیمه می گرفت چه فکری می کردی؟”.بابا هم سکوت بود.اما سکوت اش یک طور عجیب تری بود.تمام مدت حس می کردم که گوش می دهد اما حواس اش جای دیگری است.یک چیزی داشت هی سنگین ترم می کرد که نمی دانستم چیست.از آن سطل یخ هم بدتر بود!.فکر می کردم به خاطر جنس حرف هاست. یک لحظه احساس کردم سکوت بابا بغض دار شده.برادرک گوشی را گرفت و گفت ” بابا خوب نیست بعدا زنگ بزن” و قطع کرد. گوشی توی دست ام خشک شده بود که برادرک مسیج داد..” بابا تازه از چک آپ اومده…گفتن یه توده ی مشکوک همون جای قبلیه..باید بره فردا بیمارستان!..”
.خانه دور سرم چرخید.دیوار اگر پشت سرم نبود ، پخش زمین شده بودم.همه ی تن ام سرب شد و از سنگینی ریختم روی زمین…سرب از یخ هم سنگین تر است!

یک نظر برای مطلب “اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد…”

  1. ناشناس

    مینا *** بی تفاوت و بی احساس نشده ای…دلت هنوز غم دارد عزیزم…مواظب خودت و نازی باش… *** شاید مینا.اگر باهام نمونه این حس نگران نیستم…اگر بمونه اما چی؟
    مینا *** شاید مینا.اگر باهام نمونه این حس نگران نیستم…اگر بمونه اما چی؟ *** اره..کاش زود خوب شم
    میم *** نمی مونه…اما بهت دروغ نمی گم…خیلی طول می کشه تا از دلت بره…که مقایسه نکنی …زمان لازمه…زمان زیاد. *** حس گند مشابه چاره ش سیگار ِ با هم در سکوته!( باران ِ ناباب)بابا فردا جواب آزمایش هاش میاد آیدا.نگرانم خیلی..ولی محل نگرانی هام نمی ذارم که پررو نشن!
    آیدا *** یه وقتایی واکنش ادم غیر قابل پش بینی میشه یه وقتایی آدم سنگ میشه یه وقتایی مثل شیشه زود میشکنه حساب کتاب نداره باران جونم *** از ماچین اومدی؟؟..خوش گذشت؟..پس اون آماری که سایت شمارنده م از چین داد تو بودی؟؟:))))
    فنجون *** اره..کاش زود خوب شم *** 🙂 ممنونم زهرا
    زهرا *** نمی دونم چی بگم. منم همین حس گند رو دارم. راستی از بابا چه خبر؟ *** داغی که سرد نمی شه…فقط دل ماست که به سوختن عادت می کنه انگار
    شب زاد *** حس گند مشابه چاره ش سیگار ِ با هم در سکوته!( باران ِ ناباب)بابا فردا جواب آزمایش هاش میاد آیدا.نگرانم خیلی..ولی محل نگرانی هام نمی ذارم که پررو نشن! *** شما هم دعوتین مگه؟..ما رو که دعوت نکردن هشت تایی ها
    خروس *** قربان دلت گردم مننننن …. بدو بیا در آغوشم راستش وقتی پست های پایین رو دیدم خوشحال شدم … از ماچین هم میخوندمت حتی … حس میکردم کم کم داری آرام میشوی … میگذرد و قابل تحمل تر میشود. ***
    *** از ماچین اومدی؟؟..خوش گذشت؟..پس اون آماری که سایت شمارنده م از چین داد تو بودی؟؟:)))) ***
    *** آرزو میکنم این زمانی که مینا بالا گفته زودتر بگذره و تو شاد و آروم باشی.روحش شاد… ***
    *** 🙂 ممنونم زهرا ***
    *** حق داری باران بانو.حق داری.داغ هر کسی با داغ همه فرق دارد.به خصوص اگر آن داغ،مال دختری باشد که برای تو چیزی بیش از دختر عمه بوده. “ف” بوده برایت ***
    *** داغی که سرد نمی شه…فقط دل ماست که به سوختن عادت می کنه انگار ***
    *** با این همه مرگ و میر مراسم ازدواج این نامزدها به صرف ساندیس عقب نیفته خوبه ***
    *** شما هم دعوتین مگه؟..ما رو که دعوت نکردن هشت تایی ها ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *