اخ -لاق

روزهایی که چنسیت ات را فراموش می کنی و می گذاری آن قدر پسرهای گروه به تو احساس نزدیکی کنند و آن
و تو هی بخواهی دهن ات را باز کنی و به پسرها بگویی ” گروه رو به لجن دارین می

یک نظر برای مطلب “اخ -لاق”

  1. ناشناس

    آیدا *** نمی دونم جریان چیه که همه می پرسن بالاخره؟ اما چه خوب که بالاخره *** منم نبودم…مراقبش نبودم…سفر بودم یعنی!…برگشتم …نبود!…برای همیشه نبود…بی معرفتی کرد.:(
    آیدا *** وای الان فهمیدم. وای ببخشید باران جانم. امروز گیجم خیلی گیج. ببخشید . چقدر دردناک. *** فرااار اونم چه فراری…می ترسم از “فرار” بمیرم عسل
    aftab *** Chi kar mikoni to ba dele maaaaaaaaaaaaa *** منتظر!!!کاش این کلمه رو نگفته بودی !!!!!منتظر راست میگی شاید…
    بلانش *** نامش گلنار بود…سه شنبه دیده بودیم همدگیر را..قرار بود چهار شنبه برویم بیرون..نیامد…همان ۴ شنبه قرص برنج را انداخته بود بالا….بعد مادرش مرا که میدید می گفت مراقب گلنار نبودی…سکوت می کردم…حالا هروقت تنها می رم کنار سنگش..می گویم من مراقبت نبودم؟؟؟؟شاید..مراقبش..نبودم *** خوابم نمی بره…
    عسل *** منم نبودم…مراقبش نبودم…سفر بودم یعنی!…برگشتم …نبود!…برای همیشه نبود…بی معرفتی کرد.:( *** …نرفتم…داستان دارد…
    [ بدون نام ] *** بمیرمممم من مثل من فرار میکنی تو …فرااااار *** نه ولی حتما موقع ِ برخورد به سیاره ی آبی..میفهمیم!..برف گیر کرده توی گلوی آسمون…خفه نشه؟!…یه چراغ نزدیک خونه ی ما هست…که خرابه…همیشه قرمزه!..قرمر قرمز..قرمز…
    سما *** فرااار اونم چه فراری…می ترسم از “فرار” بمیرم عسل ***
    مهدیه *** گاهی دلم می خواهد به تو بگویملعنتی … لعنتی ***
    دختر نارنج و ترنج *** چقدر نرگس را منتظر گذاشتی دوست صمیمی….. ***
    فنجون *** منتظر!!!کاش این کلمه رو نگفته بودی !!!!!منتظر راست میگی شاید… ***
    مینا *** گریه… منم هق هق… دلم براش تنگ شده… ***
    [ بدون نام ] *** دخترکمهرچند خیلی وقت ها پست شاد نمی گذاری اما امشب آمدم اینجا نوشته ات رو بخونم و دلم وا شه…… اما………….با تمام وجود درکت می کنم. بعضی آدم ها رو نمی شه زیر سنگ ها تصور کرد. ***
    من مشغول مردنم هستم *** خوابم نمی بره… ***
    *** ترس دارد دیدن بعضی سنگ ها … خیلی هم ترس دارد …انگار همان سنگ بالا میاید و صاف میخورد توی ملاج آدم که : حالا باورت شد ؟؟؟ دیدی ؟؟؟ دیگر بس است … برگرد و زندگی ات را از نو پلی کن.فک کن …سخته اما بالاخزه شهامت اش را پیدا کردی … گرچه سنگینی ات از نوشته ها معلومه، اما امیدوارم از آنجا “سبک و رها” برگردی….من و همه ی ما کنارت هستیم باران …. عزیز دلم ***
    *** …نرفتم…داستان دارد… ***
    *** مرگ….این عجیب ترین و آشنا ترین واژه ی زندگی من… ***
    *** شما خبر ندارین چه وقت این ستاره دنباله دار هالی میخوره به سیاره آبی؟ دلم لک زده واسه برف. چرا برف نمیاد؟ ای بابا باز نور چراغ راهنمایی از پنجره پرید تو خونه سوالهام یادم رفت. سبز زرد قرمز زرد سبز زرد قرمز …… ***
    *** نه ولی حتما موقع ِ برخورد به سیاره ی آبی..میفهمیم!..برف گیر کرده توی گلوی آسمون…خفه نشه؟!…یه چراغ نزدیک خونه ی ما هست…که خرابه…همیشه قرمزه!..قرمر قرمز..قرمز… ***
    *** گریه م گرفت… چندین روزه نشستم و از اول ِ وبلاگتو خوندم!اینجاش دیگه واقعا گریه م گرفت! ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *