روز ِ طوفان وار ِ سخت. مجبور شدم
دست های ام را گذاشتم روی قلبم و به همان سمت که پر از
ماشین توی جاده می رفت و من زل زده بودم توی
“بهترین” ِ روزوشب اما شد بودن ِ تو. کنسل کردن تاکسی و بردن ام
نشستم توی هواپیما و گوشم پر از باران تویی ِ چهارتار و…کنده شدم…
یک نظر برای مطلب “هراس ِ بی تو ماندنم ادامه دارد…”
نظر شما چیست؟
قبلی: هدیه
بعدی: even wars have limits
sheyda *** جونمی تو دختر… *** !!!! هرچند تا نظر میتونم بذارم واسه هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونقد نظر بذارم بشه ۱۳۸۴ تا؟؟؟؟؟؟؟
neda *** سلام…. من دارم واسه تولد هستی جون برادر زاده عزیزم تبریک جمع میکنم. خوشحال میشم اگه بیای و هرچند تا نظر میتونی براش بذار آخه میخوام ۱۳۸۴ تبریک براش جمع کنم…..به کمکت احتیاج دارم *** سالسا هم:)پیگیری می کنم مارک رو:)))))
مینروا *** !!!! هرچند تا نظر میتونم بذارم واسه هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونقد نظر بذارم بشه ۱۳۸۴ تا؟؟؟؟؟؟؟ *** تو اصلا هم آدم لابد بیخودی نیستی سارا. همیشه هم حرف بزن که حرف زدن خوب است.
آ. *** سالسا نرقصیدید؟ :دی نگفت اخر این عطرش مارکش چیه…بوی طبیعی و صابون و اینا =))) به هر حال این صابون ام یه مارکی داره خو …. *** agresive شدی فنجون جان!!!…با همین پست می زنی توی دهنم؟؟؟من نمی دونم چه کوفتی می زد به خودش که دامان ما رو لکه دار کرد
مینروا *** سالسا هم:)پیگیری می کنم مارک رو:))))) *** زنده ای ؟
دلربا *** stay in “flow” تنها تعهد ادم، لذت بردنه. گیریم از نظر بقیه گناه باشه. اما یادت باشه خاطره لذت اون بوسه ناهنگام ، میتونه شبای زیادی رو برات ،آروم کنه. ممنون از به اشتراک گذاشتن خاطره ت با زیباترین قالب کلمات…. *** دل من هم اگه نشانی از شما بود شاید تنگ شده بود!!!!
رها *** من دوست دارم یکی باشه باهاش سالسا برقصم خو 🙁 خیلی سالسام میاد خو …. لدفن موبایل هم باشه. *** ایشون ادرس اینجارو دارن ولی تا به حال نشده درباره ی اینجا حرفی بزنیم!
سارا *** خوشحالم برات باران جان….خداراشکر که بهت خوش گذشت.. *** 🙂
فنجون *** باران ؟ اومممم باران … 🙂 ***
سما *** من لابد ادم بیخودی هستم که برای پستهایی که باید حرف بزنم سکوت میکنم لال میشم ولی برای پست هایی که سکوت نیاز دارن حرف میزنم… خوندن این متن خیللی خوب بود دوست داشتم حتی جایت باشم یک جایی توی نوشته های قدیمت انگار خوانده بودم یا انگار بودم که گفته بودی چنین تصویری برایت پیش بیاید همینکه توی این پست نوشتی اش… نمیدونم چی دارم میگم ***
[ بدون نام ] *** تو اصلا هم آدم لابد بیخودی نیستی سارا. همیشه هم حرف بزن که حرف زدن خوب است. ***
مهسا *** یعنی منتظرم برگردی و بیای نق نق کنی که کارت زیاده و اعصاب نداری و دلتنگی و …. همچین با همین پست بزنمت که نگو! ما میریم ماموریت ملت هم میرن ماموریت! ما خسته و داغون و له … ملت میرن با موبایلشون باباکرم میرقصن! آخه تبعیض تا کی؟؟ یعنی دارم دعا میکنم این بوی ِ خوش، مال ِ صابون یا چه میدونم شامپو بدن باشه که وسعمون برسه بخریمشون با این عطر های خداد تومنی … والا از ایشون بعید نیست … یهو فردا میای و میگی عطرش اینه و نهصد دلاره! ***
مهتاب *** agresive شدی فنجون جان!!!…با همین پست می زنی توی دهنم؟؟؟من نمی دونم چه کوفتی می زد به خودش که دامان ما رو لکه دار کرد ***
[ بدون نام ] *** ببین چی نوشتی که صدای خاموش ها هم دراومده ***
*** زنده ای ؟ ***
*** دلم واست تنگ شده ***
*** دل من هم اگه نشانی از شما بود شاید تنگ شده بود!!!! ***
*** اوووووووف باران خوشحالم حرف شدی و لذت بردی منو بردی به یه جای خیلی دور یه وقتی دورتر، جلوی در اتاق های به هم چسبیده هتل، تو یه شهر ساحلیه فوق رمانتیک، یه بغل خیلی محکم موقع خداحافظی که اشک آورد به چشم هردومون… امان از تعهد، امان از لذت ***
*** اگر دوست داشتی بگو آقای نویسنده اینجا را می خواند؟ ***
*** ایشون ادرس اینجارو دارن ولی تا به حال نشده درباره ی اینجا حرفی بزنیم! ***
*** به قول خودت شاید… ***
*** 🙂 ***