فکر نازی دارد روحم را می خورد.نمی توانم آرام بگیرم وقتی می بینم یک نفر مثل من همه چیز باید توی زنده گی اش داشته باشد،پدر…مادر…شریک زنده گی…کار…خانه…دل ِ خوش… و نازی که مثل خواهرم است هیچ کدام این ها را نباید داشته باشد چون سرنوشت اش نخواسته!
وقت هایی که به دیدن عمه و نازی می روم ، با چشم های ام می بینم که عمه ام چه طور ثانیه به ثانیه سرش گرم شیرین کاری ها و شیرین زبانی های نوه اش می شود و چه طور قطره قطره ترمیم می شود انگار و از آن طرف نازی ثانیه به ثانیه حیران تر و خراب تر می شود از تلخ کاری های سرنوشت اش و چه طور قطره قطره آب می شود عزیزکم.من برگشته ام خانه و ظاهرا دارم زنده گی ام را می کنم اما همه چیز یک جور عذاب آوری تلخ و زهر مزه است.چه طور بابت کار جدیدم خوش حال باشم وقتی می دانم برای کسی مثل نازی آن بیرون کاری نیست…چه طور غذا بخورم وقتی می دانم از گلوی نازی آب خوش پایین نمی رود.
کاش می شد با پول خانواده و همدم خرید ریمیا تا من بهترین اش را برای اش بخرم. نهایت کمک مالی ای که میتوانم برای اش بکنم این است که جای کوچکی را برای اش رهن یا اجاره کنم…اما کاش ..کاش..می شد با پول تکیه گاه برای اش خرید…دل ِ خوش خرید…امید و انگیزه خرید…لبخند …خوشبختی خرید.امید به آینده خرید.این ها از دست ما بر نمی آید..از دست هیچ کس بر نمی آید یعنی.چیزی که می فهمم این است که باید صبر کنیم …زمان باید بگذرد…نازی دارد ویران می شود…اما باید صبر کرد و دید این دنیای بی صفت چه کارتی می خواهد رو کند حالا…
نازی اکم…صبر کن..درست می کنیم همه چیز را..نهایت اش این است که می آیی و با ما زنده گی می کنی..قول می دهم مثل ف برای ات خواهری کنم..غصه نخور تو… که درد تو ،از درد رفتن ف هم چاقو چاقو ترم می کند. همان بار آخر موقع خداحافظی ، ف بغل ام کرد و چند بار پشت ام را دست کشید و زیر گوشم گفت :”مرسی که به ما سر می زنی…مرسی که مواظب نازی هستی..”!…نگاه اش کردم و گفتم :”اما این تویی که مواظبشی..نه من”.و خندید و توی چشم های ام نگاه کرد. حرف تو که می شد همیشه همین طور توی چشم های هم نگاه می کردیم و انگار “چشمانه” قول می دادیم که باشیم..که مواظب ات باشیم..که کنارت باشیم.
ف با معرفت را نمی دانم چه شد که زد زیر قول اش.نمی دانم چه دید که برنگشت.ولی من هستم نازی.خودت می دانی که می توانی روی من حساب کنی.تا وقتی هستم و هستی…تنها نیستی. ف نیست که چشمانه به اش قول بدهم اما تو می دانی که دروغ توی روز و شب های سه نفره مان نبود .می دانم حالا دو نفره شده ایم…اما قانون ها همان قانون اند.

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    مینا *** چه با دقت نگاهش می کند ترنج!! *** همه چیز رو .گاهی من رو.انگار اولین باره من رو میبینهمغز کوچیکی دارن زبون بسته ها…اما دل شون گنده ست.
    عسل *** همه چیز رو .گاهی من رو.انگار اولین باره من رو میبینهمغز کوچیکی دارن زبون بسته ها…اما دل شون گنده ست. *** من این س.ل.ی.ط.ه رو بیارم مهمونی؟..تو چرا با دخترک نمیای که هم خانومه و هم آدم؟!:)
    [ بدون نام ] *** ای جان دلم ترنج که اینقدر متفکرانه نگاه میکنه باران بیا خونمون با ترنججججج *** برات بخرم؟..چند کیلو؟..با حلزون یا بی حلزون؟:) بیا خونه مون “حلزون دیدنی” ( بر وزن عید دیدنی)
    میم *** من این س.ل.ی.ط.ه رو بیارم مهمونی؟..تو چرا با دخترک نمیای که هم خانومه و هم آدم؟!:) *** بله…روایت زیاد داریم برای نژاد ترنج.میکس ..امریکن..مین کون…معمولی!…اره برای گربه ها همیشه هرروز همه چی اولین باره:))
    آیدا *** بعضی وقتا این حلزون ها یا کفش دوزک ها ی توی سبزیها و میوه ها با خودشون یه عالمه انرژی و انگیزه میارن توی خونه . خیلی کار خوبی کردی که بهش اجازه دادی بمونه … *** کمی تا قسمتی از عکس ها مخصوص تو بود زهرا.بلاگ اسکای مغزش ازون ترنج هم کوچیک تره:))
    نوشین *** راجبه بچه خیلی باهات موافقم باران *** تازه این گربه اک که به قول مردم بی چشم و رو ترین حیوان دنیاست..همه ی چشم و گوش و رو و زیر دنیای من شده.توی فکر اسم هستم.حلزون ها دو جنسه هستند و این کار رو سخت می کنه 🙁
    زهرا *** دلم برای حلزون تنگ شده، چند وقت پیش متوجه شدم مدتیه حلزون ندیدم. میشه بگی گوجه سبزهات رو از کجا خریدی؟ *** سعیده؟؟..پس واقعا می شه نگهشون داشت؟..یه اکواریوم کوچیک داشتم که الان اون جا مقیمه!..اما به جای گوش ماهی گچ ریختم براش طبق فرمایشات اون سایت حلزونی.جاش هم تره و خلاصه شرایط زنده گی فراهمه.چند تا سوال تخصصی دارم که بگو چه طور بپرسم ازت؟
    شب زاد *** برات بخرم؟..چند کیلو؟..با حلزون یا بی حلزون؟:) بیا خونه مون “حلزون دیدنی” ( بر وزن عید دیدنی) *** 🙂
    سعیده *** وای باران گربه دارین؟ میتونی نژادش و جنسیتش رو بگی؟ به نظرم شبیه پرشین میکسا اومد. راست میگی مغزشون کوچیکه . پسر ما هم که حدود یکماهه اومده هر روز یه جوری همه جا رو بو میکشه و سرک میکشه انگاری تازه چند ساعتیه وارد محیط شده. قدم عضو جدید مبارک *** ترنج این خانماقای تندر..همه ش سکوته..ولی عجیب خونه رو عوض کرده.دلم مارلی جونمو می خواد
    آیدا *** بله…روایت زیاد داریم برای نژاد ترنج.میکس ..امریکن..مین کون…معمولی!…اره برای گربه ها همیشه هرروز همه چی اولین باره:)) ***
    آبجی *** عزیزززززم ترنجو ببین.انگار بدش نمیاد که از تنهایی در اومده.مرسی باران جونه گل که از ترنج عکس گذاشتی (بلاگ اسکای فک نکرده شاید آدم بخواد باران و ترنج رو از دور بوس کنه؟) ***
    دختر نارنج و ترنج *** کمی تا قسمتی از عکس ها مخصوص تو بود زهرا.بلاگ اسکای مغزش ازون ترنج هم کوچیک تره:)) ***
    *** کاش من هم ترنجکی داشتم.وفایشان از آدم ها بیشتر است گاهی.و سکوتشان موقع درد دل با آن ها هم دلچسب تر.به خودت و ترنجت و خانه ات غبطه می خورم.راستی قدم نورسیده مبارک.لطفا برایش اسم هم می شود انتخاب کنی؟ ***
    *** تازه این گربه اک که به قول مردم بی چشم و رو ترین حیوان دنیاست..همه ی چشم و گوش و رو و زیر دنیای من شده.توی فکر اسم هستم.حلزون ها دو جنسه هستند و این کار رو سخت می کنه 🙁 ***
    *** من دوتا حلزون خیلی بزرگ دارم از سوریه اوردمشون.. دو سال و خورده ای هست که پیش من هستن… اگه بتونی یه اکواریوم مانند درست کنی براش و توش گوش ماهی اینا بذاری که بتونه ازشون تغذیه کنه و لاکش رو بسازه، بزرگ میشه و لذت می بری.. حلزون های من که فقط کاهو دوست دارند.. در ضمن آب هم بهشون بده حتما… بیشتر سعی کن محل زندگیش تر باشه! شب ها هم حواست باشه جایی نره واسه خواب که صبح بخوای نیم ساعت دنبالش بگردی!!! من از این درد سرا زیاد کشیدم.. 🙂 ***
    *** سعیده؟؟..پس واقعا می شه نگهشون داشت؟..یه اکواریوم کوچیک داشتم که الان اون جا مقیمه!..اما به جای گوش ماهی گچ ریختم براش طبق فرمایشات اون سایت حلزونی.جاش هم تره و خلاصه شرایط زنده گی فراهمه.چند تا سوال تخصصی دارم که بگو چه طور بپرسم ازت؟ ***
    *** من گوجه سبز دوست ندارم، حلزون دوست دارم. اما به خاطر حلزونش مهم نیس چقدر لازمه باشه گوجه سبز بخرم. تعارف اومد نیمد داره ها! ***
    *** سلام اومدم بگم برای پدرتون توی کلیسا دعا کردم و بگم که حتما مشکل بر طرف خواهد شد . دیدم که بعله شما هم مثل من پیشی ها رو دوست دارین و پیشی دارین دلم ضعف رفت براش برای سر ش که خم کرده داره به دوست جدیدش نگاه میکنه . راستش من یه اخلاق زشتی دارم اگر ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تا گربه هم داشته باشم باز گربه بینم آب دهنم راه می افته.. راستی قدم نورسیده مبارک . ***
    *** 🙂 ***
    *** ای جاااااااااااانم… چه مهمون نازیه این خانماقای تندر خوش قدم!!! مارلی به حلزونی که از توی سبزی ها پیدا کردم هیچچچ عکس العملی نشون نداد و من گذاشتمش توی باغچه که بره دنبال زندگیش.اما این شبا با مارمولکی که روی توری پنجره میاد عجیییب رفیق شدن… چقدددددددددددر ترنج قشنگ باهاش بازی می کنه…. دلم ضعف رفت براش که….. ***
    *** ترنج این خانماقای تندر..همه ش سکوته..ولی عجیب خونه رو عوض کرده.دلم مارلی جونمو می خواد ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *