هنوز توی رختخواب مشغول غلت زدن و مزه مزه کردن ِ خواب ِ صبح هستم…که
سیگار را بین انگشتانش می گیرد و لیوان شیر را هم با همان دست اش..کنار
..بی هیچ حرفی شروع می کند..
“نمیدونمچراچندوقته خوابیدنروبهورزش کردنترجیح می دم..بااینکه م
شاپوانقلاب و هرچیکتاب و فیلم جدیدمیادبخونم و ببینم و بعدشمترجمهکنمو
جرعه ی آخر شیر…همزمان با آخرین پک ِ سیگار تمام میشود.دولا می شود و
و نخوابیده..
و نمی خوابد..
صدای هق هق اش می آید..
با این چه کنم؟

یک نظر برای مطلب “”

  1. ناشناس

    شیری ار بیشه زار کنیا *** سلام خانومی من که دلم لک زده واسه یه قصه که بارقه هایی از امید و اشتیاق و عشق در اون دیده بشه. فکر می کنم دنیای دوروبر خودمونو کسی جز خودمون نمی سازه . وقتشه تو هم من هم او هم و اینکه همه ماها بیشتر فکر کنیم و ایضا بهتر . فرصت زیادی نموده. چشم که به هم بزنیم چین و چورک های ایام کهولت و پیری به سراغمون میاد. بیا از جوونی مون بیشتر لذت ببریم تا حسرتشو توی اون سالها کمتر بخوریم. شیری ار بیشه زار کنیا ***
    [ بدون نام ] *** عشق را فراموش کن می خواهم هلاک شوم در گیسوان سیاهت. ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *