یک مشت حیوان کُش!

دوازده نفری روی کاناپه افتاده بودیم و سعی میکردیم توی کادر دوربین جا شویم.هر کس یک جور مضحک بازی ازخودش ساتر (این کلمه ترکیب ِ ناشیانه ای از ساطع و صادر می باشد.تنکس تو نرگس)میکرد.نرگس تکه ی کوچک نان تستی که دست اش بود را نشانه گرفت سمت دهان ام و من هم توی عالم عکسی ومستی و خوشی ،بی این که بپرسم چیست بلعیدم اش.امروز صبح که توی رختخواب داشتم عکس ها ی دیشب را برای اش voxer میکردم ،عکس مزبور را دیدم و پرسیدم”راستی روی نون تست چی بود؟”.نرگس push talk کرد که”جگر غاااازز , بارون ِ علف خوااااار”!!!! مثل طاعون زده ها از تخت پریدم. اتفاقی که در واقع افتاده بود این بود که کمی جگر غاز روی یک تکه نان تست مالیده شده بود و توسط بنده هم بلعیده.اما تصویری که از صبح توی سر من است این است که یک نفر دست اش را از دهان ترنج کرده داخل شکم اش و جگرش را کشیده بیرون و بعد هم تندر را از توی لاک اش با شقاوت کشیده بیرون و گذاشته روی نان تست و بعد هم تقدیم من کرده و من هم بلعیدم اش!
مدام احساس دل به هم خوردگی دارم.

یک نظر برای مطلب “یک مشت حیوان کُش!”

  1. ناشناس

    مخلص *** بعضی از شریف ترین، نجیب ترین، با صفا ترین، با حیا ترین، به درد بخور ترین و بی ادعا ترین آدمهایی که “دیده ام”، نسب از خاک افغانستان دارند. و نمی دانید چه سخت است دور از وطن بودن و شریف ماندن… و نجیب ماندن… و در عین با صفایی، با حیا ماندن… و در عین به درد بخور بودن، بی ادعا ماندن. *** دور از “شریف” ماندن و شریف ماندن:)
    heti *** دور از “شریف” ماندن و شریف ماندن:) *** 🙂
    مهدیس *** خیلی متنتون رو دوست داشتم .نگاهتون خیلی انسانی بود . *** کاش بهتر می فهمیدیم شون
    بهروز *** 🙂 *** بیا بریم به مزار..ملا بهروز جان…من پایه م ها
    شیرین *** چقدر اصطلاحاتشون رو دوست دارم. همه ی کشورها خوب و بد و عمله و مهندس دارن ما یه کم نسبت به افغانی ها نژاد پرستانه رفتار میکنیم.(البته خدایی من دوسشون دارم) *** مثلا ما مرد ِ بی خود ِ ایرانی نداریم؟…یا زن ِ بی خود ِ ایرانی؟…یا زن و مرد ِ بی خود ِ اروپایی اصن؟:)))
    دختر نارنج و ترنج *** کاش بهتر می فهمیدیم شون *** دقیقا باید چشید تا درکید!
    مامان ایلیا(شکربانو) *** یکی از بزرگترین آرزوهام سفر به افغانستانه . فکر می کنم نیمه ی گم شده ی فرهنگ ایرانی رو می شه اونجا لمس کرد . من افغان ها رو دوست دارم . همین طور تاجیک ها رو . دوست دارم بیشتر راجع بهشون بدونم . کاش شرایط ما و اونا بهتر از الان بود . *** کاش همیشه فرصت بود تا قبل از قضاوت در مورد آدم ها ، حرفاشونو بشنویم.
    فاطمه *** بیا بریم به مزار..ملا بهروز جان…من پایه م ها *** قضاوت های غلط ، ما رو رها نمی کنن
    شی ولف *** ایجانم باران دیدی چه لحجه ی نازی دارن این افغانیا؟ 🙂 جدای از اینکه بعضی از مرداشون بیخودن *** http://noorjahanakbar.wordpress.com/تو هم این جا رو آنی.من خیلی وقته می خونم اش و بسیاااار تحسین اش می کنم.
    سایه *** مثلا ما مرد ِ بی خود ِ ایرانی نداریم؟…یا زن ِ بی خود ِ ایرانی؟…یا زن و مرد ِ بی خود ِ اروپایی اصن؟:))) ***
    *** شاید، شاید، شاید… شایدها! شاید خدا خواست ما ایرانی ها در وضعیتی قرار بگیریم که دیگر ملیت ها از بالا بهمون نگاه کنند، تا دردمون بیاد، که بفهمیم از بالا نگاه کردن به بعضی آدم های دیگر چقدر بده.. و چقددددر حیفه باران که اکثرمون شانسی رو که تو دیروز داشته ای نداشته ایم، تا این جور آدم ها را از نزدیک تر ببینیم و بدونیم که یک زن و یا یک مرد افغانی می تونه بی نهایت جالب و دوست داشتنی باشه و یا به قول خودت در جواب کامنت شیرین جون، یک زن یا یک مرد اروپایی یا متعلق به هر جای دیگری می تونه چقدر بیخود باشه…. ***
    *** دقیقا باید چشید تا درکید! ***
    *** من هم با شما هم عقیده ام انسانهای خوب هم بینشان زیاد است واز آنجایی که فرهنگی هستم بین دانش آموزانم بوده اند با چنین لیتی وقتی بهت اعتماد می کنند وهم کلام میشوند خلوص ومهربانی را می توانی در کلامشان حس کنی . ***
    *** کاش همیشه فرصت بود تا قبل از قضاوت در مورد آدم ها ، حرفاشونو بشنویم. ***
    *** خیاطی داشتم که افغانی بود میگفت تمام خواهراش و برادراش فرانسه هستن .زن ایرانی گرفته بود دیگه نمیخواست بره و زنش از سفرش به افغانستان و خانواده همسرش چه تعریفها که نمیکرد. دوست افغانی داشتم که دانشجویه پزشکی تویه کابل بود .استادی داشتم که میگفت تویه افغانستان قانون کپی رایت به شدت رعایت میشه .باران خانوم زنده باشید ***
    *** قضاوت های غلط ، ما رو رها نمی کنن ***
    *** اینجا رو بخون باران. http://man159.blogfa.com/ من عاشق فارسی افغان ها هستم ، شکوه زبان فارسی رو میشه در حرف زدن اونها دید. چند روز پیش خانم و آقایی نزدیک تئاتر شهر ، آمدند و کنار من و دوستم نشستند ، تا آقا در مورد کار تئاتری که قصد داشتند روی صحنه ببرند حرف بزند و دعوتی به همکاری و … آقا در توصیف داستان تئاتر مورد نظر چندین بار از کلماتی مثل “دافول” استفاده کرد و معده م رو بد جور به هم ریخت. دارم به کلمات زیبایی مثل : رجامند ، رخصت ، سرک و … فکر می کنم که در فارسی افغانستان زنده و مستعمل هستند … فارسی شکر ، فارسی که در ایران ما بدجوری زمین خورده و دست پای شکسته اش کج جوش خورده… 🙁 ***
    *** http://noorjahanakbar.wordpress.com/تو هم این جا رو آنی.من خیلی وقته می خونم اش و بسیاااار تحسین اش می کنم. ***
    *** خوشا به حالتان برای کمکی که می توانید به مردم بکنید. فکر می کنم شغل جالبی دارید ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *