هست

یک چیزهایی توی خانه تغییر کرده است …یک چیزهایی که فکر نمی کردم حالا حالا ها عوض شوند…یک چیزها و یک لحظه های ساده و پیش پا افتاده ای.یک نگاه ها یی… یک نوازش هایی…یک دست روی دست گذاشتن هایی…یک وابسته بودن هایی…یک از ترس به تو پناه آوردن هایی…یک دست ات را بغل کردن و خوابیدن هایی…
تغییر ِ جمعه هایی که توی آشپزخانه می گذراندم و مجبور بودم برای کل هفته غذا درست کنم و توی تمام آن مدت به هزار و شش چیز فکر می کردم و اگر سر کسی را هم توی یکی از اتاق ها می بریدند…نمیشنیدم…و انگار من تنها ادم روی زمین بودم با خرد کردن پیاز و تفت دادن مرغ و گوشت و ..
و حالا توی تمام این مدت یک نفر روی صندلی کنارپنجره می ایستد و با چشم های اش دنبال ات می کند و هراز گاهی صدای ات می کند که یعنی «من هستم!»…
و همین «هستن»…همین «هستن»…

یک نظر برای مطلب “هست”

  1. ناشناس

    سربه هوا *** بهتر نبود گیومه رو از روی همیشه بر میداشتی و روی باش میذاشتی؟؟اینطوری انگار تاکیدت روی “همیشگی” بودن طرفت هستش تا روی “بودنش” !! *** نه بهتر نبود.باز رو حرف من حرف زدی؟؟؟؟؟؟!!
    [ بدون نام ] *** نه بهتر نبود.باز رو حرف من حرف زدی؟؟؟؟؟؟!! ***
    [ بدون نام ] *** ***
    *** ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *