دنیای ِ نوی ِ نینو

نینو همکار فرانسوی جدیدم است که سه هفته است وارد این مرز ِ پر گوهر شده .دخترکی بلوند و چشم آبی که با من فرانسوی پغله می کند و ایرادهای خنده دارم را می گیرد و پیشرفت این روزهایم را مدیون اویم.بعد از نیکول ، این مطلوب ترین معلمی ست که داشته ام.
روز اولی که آمد دخترهای این جا برای اش از یکی از گران ترین و معروف ترین و لاکشری ترین شیرینی فروشی های محل ، انواع و اقسام شیرینی های فرانسوی را خریدند.بعد هم خیلی شیک دانه دانه برای اش می گفتند که مثلا این eclair است و آن یکی brioche و آن mille fuille و من همزمان با همه ی شیرینی ها عرق ریختم!.که یکی نیست بگوید که آخرعزیز دلم، ایشان فرانسوی هستند واقعا! توی شیرینی به دنیا آمده و با خامه و دسر بزرگ شده!..ما را چه به معرفی ِ شیرینی های فرانسوی به یک فرانسوی!اما خب دخترهای ما یک دکمه دارند به اسم ِ دکمه ی پز و چیتان فیتان ، که وقتی روشن شود به این راحتی ها خاموش نمی شود.بعد تر یک روز نینو به ام گفت که چه قدر آن روز جلوی خنده اش را گرفته و هیچ کدام آن شیرینی ها آن چیزی نبودند که نامیده شده بودندو من دوباره خجالت کشیدم. ایشان فرانسوی مرا بهبود می بخشند و من هم در عوض “ایران” یادشان می دهم.”تهران” نشان شان می دهم.تابداندو آگاه باشد که “تهران” الهیه و فرشته نیست .که دخترهای تهران ، فقط دخترهای “سام سنتر” نیستند و پسرهای تهران همه با بنز و مازراتی، باشگاه اکسیژن برو نیستند.
نرگس و سپی اما کاملا عملکردی متفاوت از من دارند و مدام با من توی جنگ اند که چه دلیلی دارد نینو همه جای تهران را ببیند…چه لزومی دارد هر چه بپرسد راست اش را بگوییم؟…بگذار بداند که سطح زنده گی ما همینی است که این جا است و آن چیزی که پایین تر است “ما” نیستیم! (و من دقیقا نمی دانم که پس کی است؟)
نینو من را دوست دارد و من مشاهدات اش از شهرم را .سوال هایی که می پرسد و جوابی ندارم را بیشتر تر.که توی مهمانی به این نتیجه می رسد که “ایرانی ها لب ها و س.ی.ن.ه. های زیبایی دارند”! بی این که حتی نیم هزارم درصد به این فکر کند که همه پروتزی هستند.یا این که توی استخر بپرسد که “ماه رمضان ، چه طور همه اجازه دارند کنار ِ‌آب ساندویچ اندازه ی قدشان گاز بزنند و شربت تگرگی بنوشند اما داخل آب نمی توانند بروند؟” یا این که بگوید:” شما مردم ِ مهربانی هستید ، همه جا جز موقع رانندگی که خودخواه ترین های دنیا هستید!” .سیگارش را توی تراس اتاق من می کشد و هرروز از روز و شب های این جایی اش می گوید.شهرم از نگاه ِ نینو ، انگار یک شهر ِ دیگر است..مردمی که همیشه ازشان فرار کرده ام انگار دوباره دارند به چشمم می آیند.کارهای شان ، حرف های شان.برای اش ماموریت در ایران تجربه ی عجیبی ست که می گوید برای درک اش به کمک ام نیاز دارد.آخرهای سیگارش همیشه کمی غمگین و دلتنگ می شود و بعد از استراسبورگ می گوید و تنهایی ها و خانواده و دوست پسر سابق و خانواده و خاطرات اش.من هم گاهی که روی مود ِ زر زرم باشم کمی از آن چه توی سرم است می گویم.زیاد از یکدیگر انتظار نداریم که درک شویم.دغدغه های مان یکی نیست ولی لااقل اش این است که هردو حرف می زنیم و خالی می شویم.گاه به گاهی می خندم، گاهی از حرف ها یا عکس العمل اش تعجب می کنم… گاهی هم حواس ام را می دهم به سیگارم و هیچ نمی گویم.
انگاراین روزها دوباره دارم توی این شهر و توی خودم به دنیا می آیم.

یک نظر برای مطلب “دنیای ِ نوی ِ نینو”

  1. ناشناس

    میم جین *** من از نامه نوشتن به آینده ام میترسم می ترسم شاید سیلی ای درون نامه ام نهفته باشد که از دردش تاب نیاورم … *** پس بگو از سیلی می ترسی ..نه نامه
    شب زاد *** پس بگو از سیلی می ترسی ..نه نامه *** کاش اینو گفته بودم عوض اون جفنگیات!؛)
    زهرا *** یعنی اون روز کجام؟یعنی دارم چیکار می کنم؟به آرزوی پنجره ایم و یه دست گرم روی شونه م رسیده م یا نه؟خوبه که یه دست گرم داری روی شونه ت *** اره منم حرف لیلا جون و نگه داشتم تا در موقع لازم به نینو بگم.به نظرم اما اینجا سی و هشت ساله ها هزارتا دلیل دارن برای نداشتن بچه یا همسر…مشکل نینو اینه که بی اون هزارتا دلیل بی بچه و شوهره
    لیلا *** ***
    نوشین *** Tell her “lonliness” doesn’t have anything to do with having a boyfriend and a kid. U can have them both and still feel lonely! And I ‘m affraid that would hurt much more! ***
    دختر نارنج و ترنج *** کاش اینو گفته بودم عوض اون جفنگیات!؛) ***
    *** ***
    *** با لیلا جان موافقم… هرچند ما آدم ها وقتی توی یه شرایطی هستیم نمی تونیم ورای اون چیزی که حسش می کنیم رو درک کنیم و بپذیریم. می دونی باران جان؟ منم خیلی وقتا غصه می خورم که چرا ۳۸ سالم شده و نه ازدواج کردم و نه حتی دوست پسری و… اما به قول لیلا خیلی وقتا هم با خودم فکر می کنم اگه همه ی اینا رو داشتم و باز هم فکر می کردم تنهام…. اون موقع باید چیکار می کردم؟ و اون وقت احساس می کنم الان خوشبخت ترم…. ***
    *** اره منم حرف لیلا جون و نگه داشتم تا در موقع لازم به نینو بگم.به نظرم اما اینجا سی و هشت ساله ها هزارتا دلیل دارن برای نداشتن بچه یا همسر…مشکل نینو اینه که بی اون هزارتا دلیل بی بچه و شوهره ***

    پاسخ

نظر شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *