some times I just think that i`m a redundant cog in the Universe a redundant and nescient cog God..you are omnipotent and omniscient and omnific and omnipresent…why do u own all these..and just give me redundancy???…/..hei God…ba to am..hei…the line is Busy??….o

نیم ساعت دیگه کلاسم شروع می شه…اما هنوز نمی دونم می خوام برم یا نه! چهل و سه بار لباس پوشیدم..چهل و سه بار هم پشیمون شدم و لباسامو در آوردم….چهل و سه بار هم آرایش کردم…و خب معلومه که چهل و سه بار هم صورتمو شستم! دچار یه” سوپرتزلزل” یا “اُو ِر تزلزل”شدم.از همون اضطراب های عجیب و غریب.من که همه چیز رو امتحان کردم…بذار لااقل نوشتن رو هم تجربه کنم. دلم مدام با واحد کیلومتر بر ثانیه به پایین سقوط می کنه و قبل از این که بفهمم چی شده…دوباره خودشو می رسونه ادامه مطلب

مکان: کوچه ی ما زمان:دیروز صبح موجودات زنده ی حاضر در صحنه: پسرهای مو در هوای کوچه ی ما که فکر کنم گاهی مسابقه می گذارند که چه کسی بد تر و افتضاح تر شب سرش را روی بالش بگذارد و چه کسی صبح موهایش نا فرم تر از همه شود! توصیف صحنه:..گیتارم روی شانه ام است..چاره ای ندارم جز این که از جلوی شان رد شوم… صداهای موجود در صحنه: ای ول…سوووووووووووووووت…کمک نمی خوای؟..سنگینه بده من بیارم برات…می دی یه عکس بندازیم؟ …خنده ام می گیرد…از جلوی شان رد می شوم و می گذرم. ادامه مطلب

I`ve just decided to shift to english.there are many reasons behind it… first..I want to isolate my tongue from Concrete world… ! ..second: I want to grow phlegmatic!! .and third…third…third…third??..errr…I told you there are many reasons let`s get nonchalant felan!!!!..i .

my student said…”teacher ..I can`t stop loving you”!!!!…o i said..” huh???”…o my student said…” teacher…my partner has found about you and is gonna crazy”…o i said….”excuse me???”….o my student took my hand and said…” teacher..I am married but I cant stop thinking about you…you are in my dream…you are my dream…help me…want me…”…o i said…” huh???excuse me??? are you crazy????”…o my student said:” I am crazy about you…I love you…”…o i said..I said nothing…my eyes were popping out ….then I turned my face and got on the car…….o … …better to look for another job..how ادامه مطلب

از بین اون همه بازی میکرو که از این ور و اون ور جمع کرده بودیم…داغ یکیشون بد جوری به دلم موند…بازی اون قدر طولانی و سخت بود که هر بار کلی طول می کشید تا برسم به مرحله های بالا و هر بار اون قدر جون می سوختم که وقتی به مرحله های آخر می رسیدم می باختم!!..چند روز پیش برادر نازنینم یه لینک بهم کادو داد.لینک همون بازی که می شد توی کامپیوتر بازی کرد…هنوز همه ی راه مخفی ها ی مرحله ها رو بلد بودم…رفتم رفتم رفتم…تا باز رسیدم به همون جایی ادامه مطلب

مامان روزت مبارک این جمله ای بود که نمی دونم چرا زبونم نچرخید بهت بگم…نمی دونم اثر فلوکسیتین بود یا من زیادی خسته بودم…یا…

i am not one of them anymore (سر کلاس) o_who is your favorite singer?…..o Mehdi Asadiـ ive never heard of him!…can u sing one of his songsــ yes..shal I?its a rap song!..oـ yap.sureـ «رسما رسما خرتم رسما دست رو دست نذار بگیر سریع دستم اصلا ترسم نداری یه درصد پس من رسما شدم مترسک دختر نکن کاری بگیرم حالی در حالی که دوست داری بام باشی تنهایی توی جایی که نداره هیچ در و پیکری بگو ببینم تو با کیا می پری؟» ـ!!!!!!!!!!!! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برق از سرم پرید.تازه فهمیدم چرا وقتی سر کلاس براشون جورج ادامه مطلب

برای داغون شدن…هیچ وقت زود نیست! نیز برای سیگاری شدن! نیز برای مردن! … .. .

(۱۱۸) ـدرمانگاه کریم ـرحیم نداریم! بلند می گویم:کریم! ـ خانم داد نزن.مگه ما کریم؟..صبر کن…..ثبت نشده!… ـپس باید چی کار کنم؟… ـواییسا تا ثبت شه!… (سی دقیقه ی بعد) سلام آقا…برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم… _بهتون نمی خوره معتاد باشید(با پوزخند)… _عرض کردم ، برای ازمایش “عدم” اعتیاد.انگار ادبیات ِ شما ضعیفه. _مثلا شما خیلی با ادبیات هستید؟ _مثل این که با شما نمی شه حرف زد…خانم ببخشید…برای آزمایش عدم اعتیاد اومدم… _ این جا دیگه این آزمایشو نمی گیرن…باید بری یه جای دیگه… _کجا؟ _نمی دونم!..ازون آقا بپرس. _ همون آقای بی ادب؟ _… ادامه مطلب